گنجور

حاشیه‌گذاری‌های همایون

همایون


همایون در ‫۲ روز قبل، سه‌شنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۲۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۱:

جلال‌دین در این غزل چنان غرق قافیه بازی شده و دستپختش آنقدر شور شده است که دیگر قابل چشیدن نیست، گویی غزل سرایی و شمس سرایی را بگونه ای بازی و سرگرمی درآورده است

 

همایون در ‫۲ روز قبل، سه‌شنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۰۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۷:

از میان غزل هایی که در مقام رفیع شمس سروده است این غزل جلا‌دین آنقدر افراطی است که بیمارگونه به نظر می‌رسد و از یک بیماری خاص نشانی میدهد که شاید بتوان بیماری عارفانه نامید، اینکه تو با کژی و ادبار و خشم و غرور از دوستی کسی با خود بنازی و تا آخر عمر مست مقام والای خود باشی 

 

همایون در ‫۲ روز قبل، سه‌شنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۳۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۵:

غزل قابل تاملی است از چندین منظر!

نخست تاریخ غزل است که در پایان عمر جلال‌دین و همکاری با حسا‌م‌دین است و دیگر آنکه سخن بس تکراری و گذشته گرا و خاطره گون است و نوعی بی حاصلی و افسوس و نا امیدی در خود دارد و دیگر اینکه نوعی بازگشت به دوران شاعرگی و بازی کلمات و خودنمایی قافیه و ردیف و درازگویی را در خود دارد

و اینکه هنوز من آنم که رستم بود پهلوان 

بسیار انسان را به فکر می اندازد که عرفان ایرانی کژراهه ای از آغاز بوده است یا جلال‌دین راه خود را رفته است

 

همایون در ‫۲ روز قبل، سه‌شنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۰۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸:

غزل از سروده های اولیه و شاعر بودگی آغازین و کم مایه است ولی نشان میدهد که منطق کاربردی عارفانه چگونه کار میکند 

جایگاه شاهی بسیار گسترده و پیش رونده است در حالیکه در عرفان در حد مراد و‌چندین مرید کوچک میشود و‌همه بزرگی ‌گستردگی به مراد بخشیده میشود و‌مریدان با پیروی و گول و خرفتی و تحیر و شگفتی خود را به شعر و شاعری میسپارند 

 

همایون در ‫۳ روز قبل، دوشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۰۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۶۷:

غزل زیبای کودکانه، با زبانی عارفانه کودکانه

عارف در خود کودکی شیرین سخن دارد که گهگاه آن عارف ستبر پر صلابت را به بازی می‌گیرد و آنرا با خود به هر کجا میکشاند تا مشکل آنرا آسان سازد و فاصله های زمین و آسمان و زمان را و مکان را کوچک

 

همایون در ‫۵ روز قبل، شنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۱۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۰:

غزل ضد حال 

رجز خوانی و زیاده گویی جوانی 

غزل برای موسیقی و سماع است نه بیشتر تازه اگر خود بند راه نباشد و میدان را تنگ نسازد 

 

 

همایون در ‫۵ روز قبل، شنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۵۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۵۲:

مهر پایه فرهنگ ایران است و فرهنگ مهر روی مرزی باریک به پیش می‌رود مرزی میان مهر و کین راهی پر شگفتی که پهلوانی نامیده میشود و پهلوان را بی پر سیمرغ و مهر آسمانی خوبشکاری شدنی نیست

عرفان شیوه رازورزی پیش می‌گیرد و پهلوانی دیگری بنیاد می نهد که همه مهر است و شمشیر دررمیدان مهر می افرازد ‌و صارم زمان میشود و‌ناگزیر در دام شگفتی و حیرت و سرگشتگی و‌مستی می افتد

و چه حال بالایی، خوش به این حال 

شمس تلاش کرد تا جلال‌دین ما را از چنگ ترکان سلجوقی برهاند شمس مرغ آبی بود و معانی و جلال‌دین به هوا رفت و مرغ آسمان شد و حالات.

 

همایون در ‫۲ ماه قبل، شنبه ۵ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۵:

ماه و دل در دریای دانش جلال دیّن دو واژه کلیدی هستند واژه های دیگر هم که به این دو واژه وابسته اند نیز همینطور مانند شب و غم و آتش و دیگرها

غم را به آرزومندی باید معنی کرد، و خواستن و عشق

مثنوی او را میتوان ماهنامه نامید و

دیوان شمس را دل نامه 

رابطه ای که میان ماه و دل هست نه به نور و نه بو و نه واسطه دیگری نیاز دارد گویی هر دو خانه هم را میدانند و صد گونه جنبش و راز و رمز میان آن دو هست، و ما نیازی به فهمیدن آن نداریم گویی با چیزی روشن و آشکار روبروییم و این بی نیازی به فهمیدن بالا ترین بی نیازی است و گنج بزرگی است که باید توانست از آن برخوردار شد

 

 

همایون در ‫۲ ماه قبل، شنبه ۵ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۳۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۴۷:

از غزل  های دلانه که جلال دّین دل شناس به زیبایی با دل می گوید و از دل می گوید و به دل می گوید

ما دارنده دل هستیم اما دل را نمی شناسیم

سال ها دل طلب جام جم از ما می‌کرد 

آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌کرد 

این غزل به زیبایی از دل با ما میگوید، گویی کسی دارای باغی است اما خودش نمیداند

 و بسیار بیشتر، دارای یک رهایی و بزرگی و آسایش و آرامشی است ولی آن را گم کرده است

آتشی در دریایی که نه مرز و خاموشی دارد و نه خطر آتش سوزی و ویرانی، چه خوب است که ما در هر حالی هستیم از وجود دل بی خبر نباشیم 

 

همایون در ‫۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۵ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۲۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۵۳:

غزل در بیخودی است و عاشق هیچ از خود ندارد بجز دل که آنهم به دلبر وابسته است نه بخود

جلال دّین  میگوید با دلبر سخن گفتن مانند گفتگوی ترک و هندو است که سخن هم را در نمی یابند او باور دارد که این غزل ارزشی ندارد و جز ملامت و سرزنش چیزی به بار نمی آورد

مقام بیخودی خودش مثل این غزل بیخودی است

و در خود تناقض دارد ولی عارفان با آن بالا و بالاتر میروند

 

همایون در ‫۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۵ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۴۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۵۲:

اگر این شه دورو باشد نه آتش ...

اگر آن شه دورو باشد نه آنش خلق و خو باشد

آتش باید آنش باشد

 

همایون در ‫۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۵ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۴۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۵۲:

غزل روز عشق

غزل روشن و رسایی در باره شیوه عشق، که با دورویی سازگاری ندارد، اگر بخواهیم بدانیم که در جایی یا به چیزی و کسی عشق داریم بسنده است که ببینیم در خود دورویی حس می‌کنیم یا نه 

دورویی نشان سودجویی و ترس است که در میان جانداران هست که آنجا  خطر در پی است و اگر با انسان باشد آن دیگری هم در دورویی استاد است و آنرا چون آینه حس میکند و انسان های برتر اگر دورویی می‌کنند ازاینرو است که دیگران را بیازمایند بیگمان انسان والا دورویی نمی کند چون ارزش عشق و کارایی آنرا پی برده است که چون آینه صاف است و همه چیز را آشکار می سازد

 

همایون در ‫۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ دی ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۳۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۶:

غزل برای سماع و‌ رخس و نوا است و جلال دین عزیز بخوبی به این پی برده است هستی را نمیتوان فهمید و یا تعریف کرد تنها با هستی میتوان رخسید 

 

همایون در ‫۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ دی ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۲۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۱:

از زیباترین غزل های جلال عزیز که زیباترین حس هستی را از زبان انسان می سراید و بالاترین رخس و سماع و‌آوا و نوا را می آفریند 

 

همایون در ‫۴ ماه قبل، پنجشنبه ۷ دی ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۵۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۹۸:

از غزل های ابتدایی و آخوندی منبری پیش از ملاقات شمس و دوران مردگی و تکبر و خودخواهی  و  نصیحت  و تکرار مکررات بیهوده که رابطه خشم و تکبر را کشف کرده و مغرور است به آن 

 

همایون در ‫۴ ماه قبل، چهارشنبه ۶ دی ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۹۸:

غزل سبک و بی مایه ایست تقلیدی و بی نوآوری که   به روزگارگذشته شاعر تعلق دارد 

 

همایون در ‫۴ ماه قبل، چهارشنبه ۶ دی ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۳۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۵۱:

اینجا برعکس معمول شمس در مطلع غزل آمده است یعنی سخن از شمس است به تمامی و به انحصار

بابک عزیز بدرستی سخن از فرهنگ ایران در این غزل می راند 

تنها در فرهنگ ایران انسان به جای خدا می نشیند و جمشید وار خورشید گونه میشود به قول جلال دین:

آتش افکند در جهان جمشید 

از پس چهار پرده چون خورشید

یا به قول فردوسی بزرگ:

جهان جوی با فر جمشید بود

به کردار رخشنده خورشید بود 

شمس در این غزل نور آسمان و زمین نامیده میشود درست به معنی خدا در قرآن  که از فرهنگ ایران وام گرفته شده است

شمس مانند جمشید همه دیو ها را می‌تواند بکار بگیرد و چون نوروز جمشیدی به همگان نیکی و تندرستی و آبادانی می بخشد 

جلال دین باد صبا را که پر از عطر شمس است به آسمان ها میفرستد تا خبری از ما به او و خبری از او به ما و به همه آیندگان در تمامی قرن ها بدهد و آتشی به وجود و عدم در افکند و همه مرده ها را زنده سازد

براستی فرهنگ جلالی دنباله فرهنگ جمشیدی ایرانی است که با بزرگی کیومرث می آغازد و به فرهنگ سیمرغی و پهلوانی می گسترد و مهر را در پهنه هستی می گستراند

 

همایون در ‫۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ دی ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۳۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۸۴:

غزل از یک خوشی پنهان در هستی میگوید که در همه جا خود را آشکار میسازد یک شادی نهفته در هستی که می تابد و می بافد و می تازد و می خواند و می رخسد و می نازد و می سازد 

حتی سنگ هم‌از بودن شاد است چه برسد به آب و گیاه 

چه برسد به حیوان و چه برسد به انسان  که شادی هستی را به اوج می‌رساند 

این دریافتن شادی در هستی از کرامات جلال دین است

 

همایون در ‫۴ ماه قبل، دوشنبه ۴ دی ۱۴۰۲، ساعت ۱۹:۲۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱:

غزلیات جلال دین را بطور کلی به دو دسته میتوان بخش کرد پیش از دوستی با شمس و‌ پس از آشنایی با شمس البته غزلیات پس از آشنایی با شمس را نیز میشود سه گروه تقسیم کنیم
این غزل زیبا شاید به پیش از آشنایی او به شمس مربوط است و حال و هوای صوفیانه  دارد اگر عروسی واقعی در کار بوده باشد ولی اگر منظور عروسی خودش و وصال  به حق باشد آنگاه برعکس میشود و از غزل های پایانی اوست
به هر روی برای مجلس سماع خیلی مناسب و زیبا سروده شده است

 

همایون در ‫۴ ماه قبل، دوشنبه ۴ دی ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۱۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۵۱:

دوره  پس از شمس دوره ای عجیب در زندگی جلال دین است که شاید بسیار کمیاب و نایاب باشد و جای دیگری تکرار نشده باشد شاید بشود رابطه سقراط و افلاطون را مثال زد ولی هنوز بسیار با این پدیده فاصله دارد و متفاوت لست 

در غزل دیگری هم مشابه این گفتگو آمده:

سیمبرا ز سیم تو سیمبرم به جان تو

وز می نو که داده‌ای جان نبرم به جان تو

 اثر شمس پس از ناپدید شدن او بسیار زنده و جاندار و کارآمد باقی می ماند و این بسیار شگفت انگیز است 

یک بخش آن مربوط به نوع ناپدید شدن شمس است که هرگز جلال دین نتوانست آنرا بپذیرد و او میخواست شمس را زنده بدارد و تا ابد او را باقی نگاه دارد و به خوبی از عهده آن بر می آید

و بخش دیگر آن اثری بی مانند است که حضور شمس در زندگی شخصی مانند جلال دین داشته است که حکایت این دو را بسیار شیرین و شکرین کرده  که همه چون مگس ها به این حکایت کشیده می‌شوند 

 

۱
۲
۳
۳۲
sunny dark_mode