گنجور

حاشیه‌ها

دکتر صحافیان در ‫۴ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۶ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۰۸:۵۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۴۹ - قصد انداختن مصطفی علیه‌السلام خود را از کوه حری از وحشت دیر نمودن جبرئیل علیه‌السلام خود را به وی و پیدا شدن جبرئیل به وی کی مینداز کی ترا دولتها در پیش است:

ادامه دریافتهای دفتر پنجم مثنوی 19 حکایت قبض و بسط عرفانی مصطفی (ص)
در ابتدای وحی هنگامی که در کوه حراء بر پیامبر وحی نازل شد بسط روحی در جان شریف پیامبر به وجود آمد.
چند روزی در آنجا ماند در حالی که جبرئیل را نمی دید؛ دچار قبض عرفانی شد و بسیار ناراحت ،گاهی به جانب کوه "ثبیر "می دوید و گاهی به جانب حراء و می خواست خود را از کوه به پایین اندازد
مجددا جبرئیل بر او نازل می شد و او را آرامش می داد و این قبض و بسط ادامه داشت.
تا آنکه حجاب واپس رفت و حقیقت درون خویش را دید.
مصطفی را هجر چون بفراختی
خویش را از کوه می انداختی3535
تا بگفتی جبرئیلش :هین مکن
که تو را بس دولت است از امر کن3636
جبرئیل می گفت مشیت خداوند دولت های معنوی و بسط های روحی زیادی برایت در نظر گرفته است.
مصطفی ساکن شدی ز انداختن
باز هجران آوردیدی تاختن 2537
باز خود را سرنگون از کوه،او
می فکندی از غم و اندوه او
باز خود پیدا شدی آن جبرئیل
که مکن این،ای تو شاه بی بدیل3539
همچنین می بود تا کشف حجاب
تا بیابید آن گهر را او ز جیب3540
پیوسته پیامبر در این قبض و بسط بود تا گوهر حقیقت را در درون خود دید.
ای خنک آنکه فدا کرده ست تن
بهر آن که ارزد فدای آن شدن 3543
خوشا به حال آن جانی که جسم خود را در برابر چیزی که ارزش فدا شدن را دارد فدا کند.
کشتنی اندر غروبی یا شروق
که نه شایق ماند آنگه نه مشوق 3545
فدا کردن جان چه در مشرق باشد و چه مغرب تفاوتی نمی کند .(این فدا شدن در زمان و مکان نبست ؛فراتر از آن است.)
ارزشمندترین آن است که نه عاشق بماند و نه معشوق و هر دو محو خداوند شوند .
(این همان آیینه بودن عاشق و معشوق برای دیدن خداوند در یکدیگر است؛محو شدن در خداوند نوعی فدا کردن خویش است.
همچنین معنای عرفانی حدیث مومن آینه مومن است نیز همین می باشد .
کانال و وبلاگ آرامش و پرواز روح
arameshsahafian@

 

دکتر صحافیان در ‫۴ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۶ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۰۸:۵۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۴۲ - حکایت کافری کی گفتندش در عهد ابا یزید کی مسلمان شو و جواب گفتن او ایشان را:

ادامه دریافتهای دفتر پنجم مثنوی 18 حکایت کافر وسلطان العارفین بایزید بسطامی
در زمان با یزید به یکی از کافران گفتند مسلمان شو تا رستگار شوی.
کافر گفت:
اگر دین و ایمان این است که با یزید دارد ؛من طاقت و گنجایش آن را ندارم.
و اگر ایمان آن است که شما دارید ؛هیچ کشش و شوقی به آن ندارم.
مولانا در ادامه ایمان های ظاهری و رفتارهای غیر هارمونیک مسلمانان این حکایت را می‌آورد.
خدایا رشحه ای از ایمان اولیا نصیب ما فرما!!
بود گبری در زمان با یزید
گقت او را یک مسلمان سعید
که چه باشد گر تو اسلام آوری؟
تا بیابی صد نجات و سروری
گفت این ایمان اگر هست ای مرید
آنکه دارد شیخ عالم بایزید
من ندارم طاقت آن تاب آن
کآن فزون آمد ز کوشش های جان3359
ایمان یزید از کوشش های روحانی بالاتر است.
این ایمان کششی رحمانی از جانب دوست هست.
مولانا به تبع از عارفان بزرگی چون نویسنده کشف المحجوب راه سلوک را موهبت خداوند می داند نه تلاش فردی
(تلاش باید برای رسیدن به آستانه جذب کشش ها باشد؛ به عبارت دیگر طلب و شوق که اولین وادی سلوک است خود بالاترین تلاش است و امروز انرژی ها را جایزه شوق می دانند )
گرچه در آسمان و دین ناموقنم
لیک در ایمان او بس مومنم
مومن ایمان اویم در نهان
گر چه مهرم هست محکم بر دهان
درونم پر از شوق ایمان با یزید است هر چند ظاهرا اقرار نمی کنم .
آنکه صد میلش سوی ایمان بود
نه بدان میلستم و نه مشتهاست
عشق او ز آورد ایمان بفسرد
چون به ایمان شما او بنگرد 3366
وقتی به ایمان سست شما می نگرد شوق ایمانش سرد و منجمد می شود.
کانال و وبلاگ آرامش و پرواز روح
arameshsahafian@

 

آیینه در ‫۴ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۶ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۰۷:۴۳ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۸:

1-گر تو با شمشیر روزی بر سرم خواهی گذشت دوبار نوشته شده
2-در مصرع دوم بیت وم دادم دام نوشته شده

 

دکتر صحافیان در ‫۴ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۶ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۰۷:۳۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵:

سرمست حضور یارم، صدای تو ای واعظ مانند فریادی بر حال خوشم می باشد.دلم به سبب عشق از راه زهد دور افتاده است در حالی که در درون تو هیچ اتفاق خوبی نیفتاده است.
بیت2؛ کمرگاه یارم چنان باریک است که گویی خداوند از هیچ آفریده.و این نکته را هیچ کس نگشوده.( یا کمربندش را نگشوده)
بیت3:تا لبش مرا کامروا نکند نصیحت هیچ کس را گوش نمی دهم( هیچ چیز دیگر از هستی نمی خواهم)
بیت 4:آنکه نیازمند کوی تو است از هشت بهشت بی نیاز است و آنکه بسته عشق تو( تمرکز وجودی و فنا و وصال) شد از هر دو جهان رها می شود.
بیت 5: بیخودی عشق، وجودم را ویران کرد اما آبادی حقیقی وجودم از این خرابی است.
بیت6: از ستم های معشوق شکوه نکن.آنچه او برای تو بخواهد عین عدالت است( تفکر و قضاوت تو در خواست او، خلاف عشق، تسلیم و آگاهی از حضور اوست)
بیت7:پس از این حضور و حال خوش دیگر نیازی به افسون و دعا نیست زیرا افسون عشق در جانم نشسته و از یادم نمیرود.
کانال و وبلاگ:
آرامش و پرواز روح
arameshsahafian@

 پیوند به وبگاه بیرونی

اینستاگرام:drsahafian

 

سید مهدی smb۱۳۴۷@gmail.com در ‫۴ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۶ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۰۴:۱۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:

با این حساب باید آخرین بیت را اینطور آغاز نمایید که نازگل به خود نپوشید ....
اما غزل حافظ کجا و غزل نازگل کجا ...!

 

زیبا روز در ‫۴ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۵ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۲۲:۰۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۰:

در مقام تفسیر چه می توان گفت وقتی
می بینیم اغلب غزلیات شمس چون قطرات جیوه جلوه می کند .تا بخواهی دست برده لمس کنی و برداری هیچ در دستت نیست ؛ پس همچنان دست بر هم گذار و تماشایشان کن و لذت ببر تا برسد آن لحظه ی نادری که در مراقبه ای معنی بر تو کشف گردد .
باری ... در تفسیر غزل می بایست به معانی متفاوت مستی توجه کرد . یک معنی مستی همین حالت خوشی ست
که پس از باده نوشی در ادراک انسان
رسوخ می کند . معنای دیگر مستی بی خبری حاصل از آن است
چنان که مولانا جایی در مثنوی برای بیان بی خبری آدمی از فضاهای متفاوت عالم
هستی سخن می گوید و این که چگونه
در هر مرحله ای باشیم از مراحل دیگر آن دگردیسی که ما را فی المثل از کرم به پروانه تبدیل کرده است بی خبریم :
آنچنان کز نیست در هست آمدی
هین بگو چون آمدی ؟ مست آمدی
راه های آمدن یادت نماند
لیک رمزی بر تو بر خواهیم خواند ...
بنابر این در غزل بالا نیز مولانا می فرماید همه آدمیان و از آن فراتر اجزاء هستی ؛ ذره ذره تحت فرمان حق اند و از خود و دیگران بی خبر . نیکان و بدان که چون فرعون و موسی لازم و ملزوم یکدیگرند مست و بی خبر در کاروان هستی می آیند و می روند .

 

روح‌الله در ‫۴ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۵ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۲۱:۵۱ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۵:

با عرض پوزش به نظر «برداشتمی من این فلک را..» چندان صحیح نیست و «برداشتم این چرخ فلک را..» درست‌تر به نظر می‌رسد؛ چرا که تکرار «من» بعد از برداشتمی چندان پسندیده نیست

 

محمد باقر انصاری در ‫۴ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۵ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۹:۵۷ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۱۸:

این داستان مضمون حدیثی است که می گوید: در امور معنوی مانند دانش و ایمان و... به بالاتر از خود نگاه کنید و در امور مادی به کمتر از خود. این موجب خواهد شد که در امور معنوی خود را به او برسانی و در امور مادی سپاس خدای بجا آوری.
" فی الحیاة انظر لمن اقل منک مالا او صحة تحمد الله. و انظر لمن اعلی منک فی الدین و حاول ان تکون مثله"

 

مانی در ‫۴ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۵ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۸:۲۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۴:

درویش را نباشد برگ سرای سلطان
ماییم و کهنه دلقی کآتش در آن توان زد
اهل نظر دو عالم در یک نظر ببازند
عشق است و داو اول بر نقد جان توان زد

 

احمد حدادی برزکی در ‫۴ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۵ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۷:۴۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۰:

دوستان استدلال بنده این است که فروش روضه رضوان و گندم یک معامله معنی دار بین دو چیز متناقض هست.یکی جاویدان و معنوی و دیگری فانی و مادی، حال اگر ملک جهان و جو را بررسی کنیم هر دو هم خانواده هستند و هر دو فانی ، در نتیجه معنی بیت از دست می رود چرا که متاع فانی را با فانی تر معاوضه کنیم .مثل اینکه خانه را بفروشیم و پول بگیریم،کار ما کاملا مادی بوده،در نتیجه چون تمثیل حافظ در سرگذشت پدر بین امر مادی و معنوی بوده در نتیجه تمثیل خود حافظ نیز باید بین دو امر متضاد باشد.دلیل دیگر اینکه فضای حاکم بر غزل و حتی بیت بعد از این بیت فضای تحقیر زهد و خرقه پوشی و دینداری است در نتیجه این مصرع هم باید در همان راستا باشد.ضمن اینکه به لحاظ ادبی و زیبایی بسیار ناخلف باشم،زیباتر است

 

فرهاد ۲ در ‫۴ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۵ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۷:۲۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲:

جناب کیخا هتا به چه معنا است ؟؟!!

 

علی در ‫۴ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۵ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۷:۱۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۳:

دوستان من هم میپذیرم که بحث هایی درموزد لغات انجام بگیره ولی نظر شخصی من اینه که جان مطلب رو بچسبید ای کاش جای بحث درمورد پرمایه یا برمایه بر سر مفهوم شعر و اینکه پیام فردوسی برای ما چه بوده بحث میکردید ممنون از همه و همچنین ممنون از گنجور که انقدر برای ادبیات زحمت کشیده

 

محمد در ‫۴ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۵ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۶:۵۸ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۱:

خوانش بیت دوم ایراد دارد. همانطور که دوستان هم ذکر کرده اند خیام مورد خطاب قرار می دهد خودش را. ای خیام، چه کسی گفت که دوزخی وجود خواهد داشت؟

 

حمیدرضا در ‫۴ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۵ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۶:۳۵ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۹:

در این رباعی نیز از همین مضمون استفاده است:
سر خیل ...
سر خیل که خویش را هلاکو می‌گفت
با خلق سخن به چشم و ابرو می‌گفت
بر کنگرهٔ سراش دی فاخته‌ای
دیدم که نشسته بود و کو کو می‌گفت

 

مرتضی در ‫۴ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۵ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۵:۴۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶:

وقتی بیت میخواره و ... رو میخوندم یک چیزی به خاطرم رسید و اینکه به زبان عامیانه وقتی کسی به ما تهمت میزنند میگوییم: آره اصلا من بد من میخواره من بدکار من شاهد باز ... شما خودتان چی؟ آیا خودتون هرگز گناه نکردید؟
با اعتراف به این حالات داریم در اصل خودمون رو مبرا میکنیم از این اصول و این میتونه منظور حافظ باشه
هرچند که اگر هم همچنس گرا یا شاهدباز بوده باشه برای من مهم نیست و شعر و پیام اخلاقی اشعار بزرگان ما از شخصیتشان برای من مهمتره

 

محمد ضیا احمدی در ‫۴ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۵ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۳:۵۸ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب ششم در ضعف و پیری » حکایت شمارهٔ ۲:

نمیدانم چه شخصی به خود اجازه سانسور اشعار قدما را میدهد اگر روال کار اینست، نیمی از مثنوی معنوی مولانا را باید حذف کرد .

 

بهنام در ‫۴ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۵ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۴۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۸۶:

این ابیات هم دلالت بر ترک بودن مردم تبریز در آن زمان و هم ترک بودن مولانا دارد.اون دسته از افرادی که میگن اینجا استعاره استفاده شده اشتباه می کنند..چون شاعر مستقیما میگه اصلم ترک است اگر چه هندی گویم...نه هندی رویم!

 

خلیل جعفری در ‫۴ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۵ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۲۶ دربارهٔ ابن حسام خوسفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲:

به نظر میرسد در مصرع " صبر و آرام دل خواب و قرار چشم من " بعد از کلمه دل حرف " و " از قلم افتاده است

 

نامدار در ‫۴ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۵ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۰۹:۰۵ دربارهٔ نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۶ - نشستن بهرام روز شنبه در گنبد سیاه و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم اول:

چرا قصاب نقش راهنما را دارد؟

 

Sajjad Gorji در ‫۴ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۵ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۰۳:۲۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۷۴:

وقتی میفرمایند رو ز خرمنگاه ما ای کور موش
خرمنگاه وقتی میاد یعنی کالبد ما کَه خواهد بود و اگر کوه باشد غلط است زیرا ما به قاف خواهیم رسید پس کوه معنی و سدی برای راه ما نیست نتیجه میگیریم کاه صحیح است و ما میتوانیم با عبور از قاف با عبور از کالبد و 6گانه موجودیتمان به به حقیقت کمال برسیم که جز الله نیست
با سپاس فراوان

 

۱
۱۸۱۴
۱۸۱۵
۱۸۱۶
۱۸۱۷
۱۸۱۸
۵۰۴۳
sunny dark_mode