ماهیست کز آن روی چو ماهت خبرم نیست
وان چهره زیبای تو پیش نظرم نیست
همچون گل در خاکم و چون شکر در آب
زان غم که ز رخسار و لبت گل شکرم نیست
بر گردون ظفرم هست ولیکن
بر تو که دل و دیده و جانی ظفرم نیست
زرین کمران پیشم هر چند بپایند
چه سود که از دست تو سیمین کمرم نیست
گفتی که ترا باد گران هست خوش و نوش
طعنه مزن ای دوست چو دانی اگرم نیست
داند به کرم عهد و وفای تو که امروز
جز آرزوی روی تو کار دگرم نیست
بهر تو چو دیده که مقیم است و مسافر
ره میروم و گوئی عزم سفرم نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عاشقانه و غمهای شخصی شاعر میپردازد. شاعر به زیبایی معشوقهاش اشاره کرده و بیان میکند که به رغم زیباییها و موفقیتهایی که دارد، هنوز بدون عشق او احساس کمبود میکند. او خود را مانند گلی میبیند که در خاک است و نگران این است که از زیبایی معشوق خبری ندارد. شاعر همچنین به این نکته اشاره میکند که باوجود داشتن نعمتها، هیچیک از آنها برایش اهمیت ندارد چون معشوق در کنارش نیست و همچنان در آرزوی دیدار او به سر میبرد. در نهایت، شاعر بیان میکند که برای معشوقش حاضر است راه دشوار سفر را طی کند، حتی اگر در انتهای مسیر چیزی از عشق او نصیبش نشود.
هوش مصنوعی: سخن از ماهی است که از زیبایی و جلوهٔ تو بیخبر است و آن چهرهٔ دلانگیزت در پیش چشمم نیست.
هوش مصنوعی: من مانند گلی در خاک هستم و مانند شکر در آب، اما از غم اینکه بر روی چهرهات و لبهایت گل خوشبویی نیست، دلگیرم.
هوش مصنوعی: من در آسمان پیروزی دارم، اما برای تو که دل و چشم و جانم را در اختیار داری، پیروزی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: هرچند که کامرانهای زرین در کنارم باشند، اما چه فایدهای دارد وقتی که کمر نقرهای تو را ندارم؟
هوش مصنوعی: گفتی که تو تحت فشار و سختی هستی و از زندگی لذت نمیبری، پس ای دوست، طعنه نزن؛ چون خودت میدانی که اگر من در این وضعیت نباشم، وضعیت بهتری خواهم داشت.
هوش مصنوعی: او به خوبی میداند که امروز تنها آرزوی من دیدن روی توست و هیچ کار دیگری ندارم که به آن فکر کنم، چون تو با مهرت و وفا پاکت عهدی در قلب من گذاشتهای.
هوش مصنوعی: من به خاطر تو مسیر را میپیمایم، با اینکه چشمانم به سوی کسی است که همواره در آنجا است و همزمان در سفر. گویی، تصمیمی برای ترک این مسیر ندارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در کوی تو از دست رقیبان گذرم نیست
ورهم گذرم هست مجال نظرم نیست
گر تیغ رسد بر سرم از عشق ننالم
من عاشق و رندم ز سر خود خبرم نیست
تا مرغ گلستان توام نیست زمانی
[...]
ترسا بچهای کز می و جامش خبرم نیست
خواهم برمش نام ولی آن جگرم نیست
کافر شدم از بسکه کنم سجده به پایش
اینست که زناری از او بر کمرم نیست
ناقوس نوازم که مناجات بت اینست
[...]
چون سرو به غیر از کف افسوس برم نیست
از توشه به جز دامن خود بر کمرم نیست
بال و پر من چون شرر از سوختگان است
هر جا نبود سوخته ای بال و پرم نیست
چون تیغ، مرا سختی ایام فسان است
[...]
غیر از شکن طره به جایی گذرم نیست
جز کنج قفس راه به جای دگرم نیست
چون غنچه پژمردهام و لاله بیرنگ
زان روز که غم در دل و خون در جگرم نیست
من بوی گل از داغ دل خویش شنیدم
[...]
پر بیکسم امروزکسی را خبرم نیست
آتش به سرخاککه آن هم به سرم نیست
رحم است به نومیدی حالمکه رفیقان
رفتند به جاییکه در آنجاگذرم نیست
ایکاش فنا بشنود افسانهٔ یأسم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.