گنجور

 
حاجب شیرازی

خون من گر خورد آن نوش دهن نوشش باد

دل بخون همه آلوده لب نوشش باد

مهر و مه عکس رخ و قامت دلجویش بود

روز و شب آینه زلف بناگوشش باد

ساخت از شمس و قمر آینه طلعت خویش

آفرین بر هنر و زیرکی و هوشش باد

زلف بر دوش بیفکند که از قدرت حسن

بار دلهای پریشان همه بر دوشش باد

دامن عصمت آن کس که ز گل پاکتر است

یاد وصل تو شب و روز در آغوشش باد

خون عاشق به ستم ریختن انصاف نبود

یارب این کینه دیرینه فراموشش باد

در کمین کیست که از آه کند رنجه تنت

بسر تیر قضا زلف زره پوشش باد

هر که چون شمع نخواهد که تو روشن باشی

در غمام ابدی افتد و خاموشش باد

کاوس دهر که سودا به دهرش بفریفت

روی تو آتش و خال تو سیاووشش باد

آنکه فریاد کس او را نرسد هیچ بگوش

پند «حاجب » چو در آویخته گوشش باد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
حافظ

صوفی ار باده به‌اندازه خورَد نوشش باد

ور نه اندیشهٔ این کار فراموشش باد

آن‌که یک جرعه مِی از دست توانَد دادن

دست با شاهدِ مقصود در آغوشش باد

پیرِ ما گفت خطا بر قلم صُنع نرفت

[...]

هاتف اصفهانی

بی من و غیر اگر باده خورد نوشش باد

یاد من گو نکند غیر فراموشش باد

یار بی‌غیر که می در قدحش خون گردد

خون من گر همه ریزد به قدح نوشش باد

سرو اگر جلوه کند با تن عریان به چمن

[...]

مشتاق اصفهانی

گر همین خون مرا یار خورد نوشش باد

ور نه اندیشه بیداد فراموشش باد

شد شب تار اگر روز من از شام خطش

روز روشن شبم از صبح بناگوشش باد

کرده از جلوه بسی پیرهن صبر قبا

[...]

حزین لاهیجی

عذر این بنده پذیرای دل و هوشش باد

هر غباری ست ز آیینه فراموشش باد

دامن مرحمت دولت ساقیست فراخ

جرم من پردگی خلق خطاپوشش باد

یا رب آشفته مکن طرهاش از زاری دل

[...]

آذر بیگدلی

گفتمش حرفی و امید که در گوشش باد

و آنچه از من نشنیده است فراموشش باد

آنکه زد طعنه ی بیهوشیم از دیدن او

چشم او، راهزن قافله ی هوشش باد

آن قصب پوش جوان، کز ستمش دم نزنم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه