زد صبح صادق سر از غیائب
چون روی یار از مشگین ذوائب
از شمس رویت شد مملو نور
حب المشارق ذیل المغارب
شمشیر خون ریز از کف بیفکن
عاشق نتابد روی از مضارب
ای لیث ثاقب وی از تو هارب
جند ثعالب جیش ارائب
زیبا غزالان بهر تو پویان
گرد صحاری طرف مشارب
مد غم به نامت اندر محامد
ملزم به ذاتت اندر مناقب
غیث المکارم غوث الاعاظم
لیث المواکب کیش الکتائب
بهر تمنات بر هم نمایند
مردان عالم «حاجب » حواجب
هم حاضر هستی اندر معارک
هم صابر هستی اندر مصائب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چند ای معلم هر روز تا شب
باشد غزالم محبوس مکتب
شد فرش دیبا از سبزه صحرا
ارسله معنا یرتع و یلعب
تعلیم و آداب او را چه حاجت
[...]
براوج خوبی دیدم مهی شب
گفتم زمهرش در تاب و در تب
گفتم چه باشد نزد من آئی
در خدمت تو باشم یک امشب
گفتا چه مطلب از خدمت من
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.