شد فصل دی و صفای بستان
از لاله رخی پیاله بستان
بستان چو بهشت عدن شد باز
در باغ خرام از شبستان
در گلشن قدس گلبن فیض
بخرام چو سرو در گلستان
رندان جهان بحق سرآیند
شرح غم و عشق ما بدستان
ادریس که شد به خلق استاد
شاگرد تو بوده در دبستان
از تو همه صدق و رحم و انصاف
وز ضد تو کذب و مکر و دستان
شیری تو، به نیستان وحدت
ناشسته دهان ز شیر پستان
. . . و زبان هوشیاریست
از مست دوای هوش مستان
گل قند لبت دوای دلهاست
عناب چه حاجت و سه پستان
مستان تو «حاجبا» توانند
آورد بهار در زمستان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در فصل دی، زیبایی بستان به اوج خود رسیده و بهشت عدن را تداعی میکند. باغ پر از گل و درختان زیباست که در آن رندان به عشق و غم خود میپردازند. ادریس، که معلمی بزرگ است، نشان دهنده صداقت و انصاف است و در مقابل او، کذب و فریب وجود دارد. او به مانند شیری در نیستان وحدت است و هوش و آگاهی را نمایندگی میکند. لبخند و شیرینی لب او، مایه درمان دلهاست و بهار را در دل زمستان به ارمغان میآورد.
هوش مصنوعی: فصل دی فرا رسیده و زیبایی بستان از گلهای لاله و چهرهٔ زیبا مملو شده است.
هوش مصنوعی: باغ مانند بهشت عدن زیبا و سرسبز شده است. اکنون در آن به آرامی و با دل شاد قدم بزنید و از زیباییهای آن لذت ببرید.
هوش مصنوعی: در باغ بهشت، از نعمتها و خوشیها بهرهمند شو و همچون سرو بلند در باغ، سرزنده و رو به جلو باش.
هوش مصنوعی: دستاندرکاران و اهل دل در جهان به حق میتوانند توضیح دهند که غم و عشق ما چگونه است.
هوش مصنوعی: ادریس که معلم و استاد مردم شد، تو زمانی شاگرد او در مدرسه بودهای.
هوش مصنوعی: از تو همه چیزهایی چون صداقت، محبت و انصاف ناشی میشود، اما از جانب تو، فقط دروغ، فریب و نیرنگ به وجود میآید.
هوش مصنوعی: تو همچون شیری هستی که در نیستان وحدت با دهان پر از شیر مادرش سر و کار دارد.
هوش مصنوعی: زبان، نشانهٔ آگاهی و فهم است، در حالی که حالت مستی و بیخودی به نوعی گیجی و فراموشی میانجامد.
هوش مصنوعی: لبت همچون گل قند، درمان دلهاست. چه نیازی به میوه عناب و خوراکیهای دیگر است؟
هوش مصنوعی: مستهای تو میتوانند بهار را در فصل زمستان بیاورند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
واجب صدقهام به زیر دستان
گو خواه بدزد و خواه بستان
ای روی تو شمع بتپرستان
یاقوت تو قوت تنگدستان
زلف تو و صد هزار حلقه
چشم تو و صد هزار دستان
خورشید نهاده چشم بر در
[...]
ای ساقی و دستگیر مستان
دل را ز وفای مست مستان
ای ساقی تشنگان مخمور
بس تشنه شدند می پرستان
از دست به دست می روان کن
[...]
سر مست رود چو در گلستان
پامال کند جمال بستان
من ناله کنان ز غم همه شب
او خفته به ناز در شبستان
یارب که از آن خدای ناترس
[...]
ای چشم تو چشم بند مستان
روی تو چراغ بت پرستان
بادام تو نقل میگساران
عناب تو کام تنگدستان
مرجان تو پرده دار لؤلؤ
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.