گنجور

 
عطار

ای روی تو شمع بت‌پرستان

یاقوت تو قوت تنگدستان

زلف تو و صد هزار حلقه

چشم تو و صد هزار دستان

خورشید نهاده چشم بر در

تا تو به درآیی از شبستان

گردون به هزار چشم هر شب

واله شده در تو همچو مستان

آنچ از رخ تو رود در اسلام

هرگز نرود به کافرستان

پیران ره حروف زلفت

ابجد خوانان این دبستان

در عشق تو نیستان که هستند

هستند نه نیستان نه هستان

ممکن نبود به لطف تو خلق

از دینداران و بت‌پرستان

گوی تو که آب خضر بوده است

هر شیر که خورده‌ای ز پستان

ای بر شده بس بلند آخر

به زین نگرید سوی بستان

گلگون جمال در جهان تاز

وز عمر رونده داد بستان

کین گلبن نوبهار عمرت

درهم ریزد به یک زمستان

مشغول مشو به گل که ماراست

پنهان ز تو خفته در گلستان

زخمی زندت به چشم زخمی

گورستانت کند ز بستان

تو گلبن گلستان حسنی

عطار تورا هزاردستان

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۶۳۱ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
مولانا

ای ساقی و دستگیر مستان

دل را ز وفای مست مستان

ای ساقی تشنگان مخمور

بس تشنه شدند می پرستان

از دست به دست می روان کن

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
امیرخسرو دهلوی

سر مست رود چو در گلستان

پامال کند جمال بستان

من ناله کنان ز غم همه شب

او خفته به ناز در شبستان

یارب که از آن خدای ناترس

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از امیرخسرو دهلوی
خواجوی کرمانی

ای چشم تو چشم بند مستان

روی تو چراغ بت پرستان

بادام تو نقل میگساران

عناب تو کام تنگدستان

مرجان تو پرده دار لؤلؤ

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

رندانه بیا به بزم مستان

می نوش ز جام می‌ پرستان

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه