گنجور

 
ناصر بخارایی

ای چین زلفت شام غریبان

قربت به غربت به بر قریبان

در خنده غنچه دلشاد و خرم

شد با چنارش دست و گریبان

پرداختم دل از کار دشمن

در باختم جان بهر حبیبان

بر خوان خاصان غوغای عام است

خاص‌الخواصند از بی نصیبان

دانی چرا سربسته است غنچه

دارد صداعی از عندلیبان

شیرینی لب از جان من پرس

رنجور داند قدر طبیبان

شهدت شفا داد با جان ناصر

زلفت سیه کرد روی رقیبان

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
حافظ

چندان که گفتم غم با طبیبان

درمان نکردند مسکین غریبان

آن گل که هر دم در دست بادیست

گو شرم بادش از عندلیبان

یا رب امان ده تا بازبیند

[...]

جامی

هرگز ندیدم رسم حبیبان

همچون تو کردن خو با رقیبان

غوغای زاغان ببریده گل را

پیوند صحبت از عندلیبان

هرگز نیاری یاد اسیران

[...]

امیرعلیشیر نوایی

آن گل که نوشد می با رقیبان

بینند و میرند مسکین غریبان

ای گل به گلشن چون جلوه سازی

افغان مکن عیب از عندلیبان

چون بلبل و گل بی‌هم مبادا

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه