گر دست رَسَد در سرِ زُلفینِ تو بازم
چون گوی چه سرها که به چوگانِ تو بازم
زلفِ تو مرا عمر دراز است ولی نیست
در دست، سرِ مویی از آن عمرِ درازم
پروانهٔ راحت بده ای شمع که امشب
از آتشِ دل پیش تو چون شمع گُدازم
آن دَم که به یک خنده دَهَم جان چو صُراحی
مستانِ تو خواهم که گُزارَند نمازم
چون نیست نمازِ منِ آلوده نمازی
در میکده زان کم نَشَوَد سوز و گُدازم
در مسجد و میخانه خیالت اگر آید
محراب و کمانچه ز دو ابرویِ تو سازم
گر خلوتِ ما را شبی از رخ بِفُروزی
چون صبح بر آفاقِ جهان سر بِفَرازم
محمود بُوَد عاقبتِ کار در این راه
گر سر بِرَوَد در سرِ سودایِ اَیازم
حافظ غمِ دل با که بگویم؟ که در این دور
جز جام نشاید که بُوَد محرمِ رازم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: غزل حافظ بیانگر عشق عمیق و شورانگیز اوست. شاعر در این شعر از زیبایی و زلف محبوبش صحبت میکند و میگوید که عمرش به خاطر محبت او طولانی است، اما از این عمر طولانی، حتی یک مو از زلف او را در دست ندارد. او از شمع میخواهد که راحتی به او بدهد زیرا دلش مثل شمع در آتش میسوزد. شاعر اذعان میکند که از عشق و شوقش نمیتواند از نماز غافل شود، حتی اگر در میکده باشد. همچنین، او به دوگانگی عشق و عبادت اشاره میکند و میگوید اگر خاطر محبوبش را در خلوت داشته باشد، مثل صبح بر آفاق میتابد. در نهایت، حافظ از غم دلش میگوید و تنها راه حفظ راز خود را در جام میبیند، که تنها محرم رازهایش است.
هوش مصنوعی: اگر دستی به گیسوان تو برسد، مانند گوی چه سرهایی که در بازی چوگان تو به زمین خواهند افتاد.
هوش مصنوعی: زلف تو برای من عمری طولانی است، اما هیچ چیز از آن در دسترس نیست، حتی به اندازه یک تار مو.
هوش مصنوعی: ای شمع، امروز شب است و من به خاطر عشق و احساسات عمیقم در کنارت به شدت میسوزم. کاش راحتی و آرامشی برای پروانهای مانند من فراهم کنی تا از این درد و آتش دل به تو نزدیک شوم و مانند شمعی ذوب شوم.
هوش مصنوعی: در آن لحظه که با یک خندهات جانم را میدهم، همچون پیالهای از شراب، میخواهم که مرا در نماز و عبادت تو پیش ببرند.
هوش مصنوعی: از آنجا که نماز من با آلودگی همراه است، در میکده نیز نمازی نیست که مرا از سوز و گداز درونم بکاهد.
هوش مصنوعی: اگر خیال تو به مسجد یا میخانه بیفتد، من محراب و کمانچه را از دو ابروی تو درست میکنم.
هوش مصنوعی: اگر یک شب به تنهایی ما نگاهی بیندازی، چنان که صبح بر سراسر جهان میتابد، من نیز بر بلندای عالم میایستم.
هوش مصنوعی: آیندهی محمود بستگی به نتیجهی کارش دارد و اگر به هدفش برسد، در راه آرزوهایش پیش خواهد رفت.
هوش مصنوعی: حافظ از کس نمیتواند درد دلش را بگوید، چرا که در این زمانه فقط شراب است که میتواند رازهای او را درک کند و محرم اسرارش باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
گر دست دهد دولت ایام وصال
ور سر برود در سر سودای محال
همین شعر » بیت ۸
محمود بُوَد عاقبتِ کار در این راه
گر سر بِرَوَد در سرِ سودایِ اَیازم
حیرت دمد از شوخی گل کردن رازم
در آینه جوهر شکند نغمهٔ سازم
چون غنچه سر زانوی تسلیمکه دارم
صد جبهه به خون میتپد از وضع نیازم
وسعتگر انداز تغافل چه فسون داشت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۸ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.