قتلِ این خسته به شمشیرِ تو تقدیر نبود
ور نه هیچ از دلِ بیرحمِ تو تقصیر نبود
منِ دیوانه چو زلفِ تو رها میکردم
هیچ لایقترم از حلقهٔ زنجیر نبود
یا رب این آینهٔ حُسن چه جوهر دارد؟
که در او آهِ مرا قُوَّتِ تأثیر نبود
سر ز حسرت به درِ میکدهها بَرکردم
چون شناسایِ تو در صومعه یک پیر نبود
نازنینتر ز قَدَت در چمنِ ناز نَرُست
خوشتر از نقشِ تو در عالمِ تصویر نبود
تا مگر همچو صبا باز به کویِ تو رَسَم
حاصلم دوش به جز نالهٔ شبگیر نبود
آن کشیدم ز تو ای آتشِ هجران که چو شمع
جز فنای خودم از دستِ تو تدبیر نبود
آیتی بود عذابْ اَنْدُهِ حافظ بی تو
که بَرِ هیچ کَسَش حاجتِ تفسیر نبود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از حافظ نشاندهنده حس عمیق عاشقانه و درد جدایی است. شاعر در این ابیات به بیان احساسات خود درباره معشوق میپردازد و نشان میدهد که تقدیر، این جدایی را رقم زده است و او از دل بیرحم معشوق خود مینالد. همچنین به این نکته اشاره میکند که هیچکس نمیتواند به اندازه خودش در زنجیر عشق گرفتار باشد. او از زیبایی معشوق و تأثیر عمیق آن بر زندگیاش میگوید و حسرتی را که به دل دارد، با القای دلتنگیهایش به تصویر میکشد. در پایان، شاعر به این نتیجه میرسد که تنها مرگ و فنا در عشق، نتیجه درد جدایی است و این عذابی است که برای او به تنهایی روشن است.
هوش مصنوعی: کشتن این فرد خسته به خاطر تو سرنوشت نبوده است، وگرنه از دل بیرحم تو کمترین قصوری وجود نداشته است.
هوش مصنوعی: من دیوانه، وقتی زلف تو را رها میکردم، هیچ چیزی لایقتر از زنجیر برای من نبود.
هوش مصنوعی: ای خدای من، این آئینهی زیبایی چه گوهری در خود دارد که حتی آه من در آن تأثیری ندارد؟
هوش مصنوعی: از روی حسرت به درِ میکدهها نگاه کردم، زیرا در آنجا کسی نبود که تو را بشناسد و در صومعه هم از نظر من یک پیرسالار وجود نداشت.
هوش مصنوعی: هیچ موجودی در چمنزار به زیبایی قامت تو وجود ندارد و هیچ تصویری در عالم به زیبایی نقش تو نیست.
هوش مصنوعی: من همچنان در تلاش هستم تا به کوی تو برسم، اما شب گذشته تنها چیزی که نصیبم شد نالهای در دل شب بود.
هوش مصنوعی: من از دوری تو آنقدر رنج کشیدم که مانند شمع، تنها توانایی من برای درخشش، از بین رفتن خودم است و نمیتوانم از تو هیچ راه حلی جستجو کنم.
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی بیانگر حالتی است که انسانی با تجربه عشق و فقدان، احساس درد و عذابی عمیق میکند. شاعر به حس تنهایی و ناکامی ناشی از نبود محبوبش اشاره دارد. او میگوید که این احساس چنان عمیق و واضح است که دیگر نیازی به توضیح یا تفسیر ندارد؛ هرکس این درد را میفهمد و آن را بهخوبی درک میکند. این نشاندهنده شدت و وضوح این عذاب در زندگی اوست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
دل دیوانهٔ من قابل زنجیر نبود
ورنه کوتاهی ازان زلف گرهگیر نبود
دل دیوانهٔ من قابل زنجیر نبود
ورنه کوتاهی از آن زلف گره گیر نبود
دوش با طرهاش از تیرگی بخت مرا
گلهای بود ولی قدرت تقریر نبود
عشق میگفتم و میسوختم از آتش عشق
[...]
اگرت آب ندادند و مرا شیر نبود
نازنین حلق ترا طاقت این تیر نبود
معرفی آهنگهای دیگر
تا به حال ۱۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.