من آن کشیدم و آن دیدم از غم هجران
که هیچ آدمئی نیست دیده در دوران
کنون وصال همه بر دلم فرامش کرد
خوشا وصال بتان خاصه از پس هجران
چو من به شادی باز آمدم به لشگرگاه
گشاده طبع و گشاده دل و گشاده زبان
میان هنوز نبودم گشاده کامده بود
ز ره به سوی من آن سرو قد و موی میان
چو لاله کرده رخ اندر کنارم آمد تنگ
کنار من شد از آن چون شکفته لالهستان
به ناز گفت که بی من چگونه بودت دل
به شرم گفت که بی من چگونه بودت جان
جواب دادم و گفتم که ای بهشتی روی
بلای جان من و فتنه بتان جهان
چو حلقه جهانم به زلف چون چنبر
چو گوی کرده جهانم به جعد چون چوگان
نزار بودم دائم ز درد فرقت تو
من آنچنان که تو بودی هزار هم چندان
چنان بدم ز غم آن دو چشم تیرانداز
چنان بدم ز غم آن دو زلف مشگ افشان
کجا بود شب بی ماه و روز بی خورشید
کجا بود گل بی آب و کشت بی باران
عتاب کوته کردیم و دست ناز دراز
همی شدیم همه شب ز یکدیگر شادان
به ناز گشته برم عنبرین از آن سنبل
به بوسه گشته لبم شکرین از آن مرجان
گه او عقیق خر و من شده عقیق فروش
گه او نبید ده من شده نبید سِتان
ز بوی زلفش خر خیزوار گشته سرای
ز رنگ رویش فرخار گون شده ایوان
هزار شادی دیدم به یک شب از دلبر
هزار خوشی دیدم به یک شب از جانان
هزار بازی دیدم ز ماه روی چنانک
هزار گونه ظفر دید شهریار جهان
مقام نصرتها ناصر ولی بو نصر
چراغ لشگر و خورشید مملکت مملان
بسان خرد ولیکن بجود و فضل بزرگ
به عقل پیر و لیکن به روزگار جوان
به یک عطا به عطارد برد ترا صد بار
به یک حدیث بخرد ترا ز صد حدثان
به ماه ماند با جام باده در مجلس
به شیر ماند با تیغ تیز در میدان
نه در هزار سخا باشدش یکی وعده
نه در هزار سخن باشدش یکی بهتان
ز دستش آید برهان عیسی مریم
ز تیغش آید اعجاز موسی عمران
ز مردمی و کریمی که هست میر زمین
ز بخردی و لطیفی که هست شاه زمان
همی خرد به یکی ناز صد هزار نیاز
همی کشد به یکی سود صد هزار زبان
چو جامهایست سخا دست را داوش طراز
چو نامهایست و غانیزهاش بر او عنوان
بدانگهی که دو لشگر به روی یکدیگر
گران کنند رکاب و سبک کنند عنان
ز گرد اسبان تیره شود رخ خورشید
ز بانگ مردان خیره شود دل کیوان
یکی کشیده سنان و یکی کشیده حسام
یکی گشاده کمند و یکی گشاده کمان
قضا میان دو لشگر همی کشد چنگال
اجل میان دو لشگر همی زند دندان
چو میر ابونصر آنجا برون کشد شمشیر
چو میر ابونصر آنجا به بر کند خفتان
اگر بدان سر باشد شکسته گردد این
و گر بدین سر باشد شکسته گردد آن
وغاش را بس پیکار اردبیل دلیل
هنرش را بس پیکار دار مور بیان
چو او به دولت و بخت جوان ز شهر برفت
به عزم رزم بداندیش با سپاه گران
هنوز او به غزامی نرفته بود که بود
سر هزیمتیان برگذشته از سیدان
به تیر و نیزه دلیری و استواری کرد
شکست لشگر موغان و خیل سرهنگان
به هر وطن که ز دردی بیافتند اثر
به هر مکان که ز شوخی بیافتند نشان
امیر موغان آنجاش داده بود وطن
امیر موغان آنجاش داده بود مکان
ز میر فرمان ناخواسته سواری چند
بتاختند به جنگ عدوی نافرمان
به فر شاه جوان خسرو جوان دولت
نه پیر ماند ز خیل مخالفان نه جوان
به جملگی همه ز اسبان درآمدند نگون
بسان برگ رزان از نهیب باد خزان
پدر ز بیم همی خورد بر پسر زنهار
پسر به جنگ همی بست با پدر پیمان
کسی نجست وگر جست خورده بود حسام
کسی نرَست و گر رَست خورده بود سنان
سلاح و اسب به لشگرگه شه ارزان
به شهر دشمن مازو و نیل گشت گران
چو جمله راست بگویم کسم ندارد راست
مگر کسی که بود آن به دیده دیده عیان
بیامدند دگر باره لشگر جنگی
به حد ریک بیابان و قطره باران
سوارشان همه هر یک چو سام بن گرشاسف
پیاده شان همه هر یک چو رستم دستان
پناه ساخته در بیشه بلند و کشن
شده به یکدیگر اندر بسان زلف بتان
که بی دلیل نیارد شدن در او عفریت
که بی وسیله نیارد شدن در او شیطان
به تیر و زوبین آهنگ جنگ شه کردند
به حمله سپه شهریار شهرستان
بسا زدند به زوبین و تیرشان ایدون
که جسم و تنشان شد تیردان و زوبین دان
عدو شده بگریز آمده ملک بر دژ
سرای پرده کشیده بسان شادُروان
موافقان هدی را چنین بود نصرت
مخالفان هدی را چنین بود خذلان
یکی به چنگل کَنَدی ز سر همی زوبین
یکی به دندان کَنَدی ز تن همی پیکان
عدو شکسته و آواره باز گشته ز جنگ
کمر به طاعت بسته سپهبد موغان
همیشه مردم آنجا که فتنه انگیزند
چنان شدند ز شمشیر شاه فتنه نشان
که گر به هر زمئی صد هزار فتنه بود
بدان زمین ندهد هیچ کس ز فتنه نشان
امیر گفت بباید به اردبیل دژی
بنا کنند که جاوید ماند آن بنیان
بناش برده فراوان فروتر از ماهی
سرش کشیده فراوان فراتر از ماهان
به اند سال کند دور گرد او گردون
به اند سال کند گرد او فلک دوران
که گر فرا نگری سرت تیره گردد و چشم
که گر فرو نگری در دل اوفتد خفقان
بلند بالا چون قدر میر عالی رای
فراخ پهنا چون دست میر نیکودان
به فصلی اندر کرد او چنین بنا که ز برف
زمین چو سیم شده بود و آب چون سندان
همی دویدی در چشم برف چون الماس
همی وزیدی بر چهره باد چون سوهان
همی فسرده شد از باد خون میان جگر
همی فسرده شد از برف دم میان دهان
بدین بلندی و این محکمی بکرد دژی
به بیست چاکر از ماه مهر تا آبان
که دیگری نتوانست کرد صد یک از این
به لشگر قوی و روزهای تابستان
اگر چه دعوی پیغمبری کند به مَثَل
همین بس است مر او را دلایل و برهان
از آنگهی که پدیدار آمده است انجم
وزان گهی که پدید آمده است چار ارکان
نه هیچ کس پسری همچو میر مملان دید
نه هیچ کس پدری همچو میر وهسودان
از آن ولایت این روز و شب در افزون است
وزین مخالف آن سال و ماه در نقصان
بقای این دو مَلِک باد تا جهان باشد
به کام خویش رسند آن دو اندرین دوران
زهی زمانه به اقبال با تو گشته قرین
زهی زمانه بتایید با تو کرده قران
منجمان خراسان همه همین گویند
مهندسان عراقی همین برند گمان
در این سفر همه از دولت تو گشت چنین
در این سفر همه از کوشش تو گشت چنان
همیشه تا نپذیرد زوال ملک خدای
همیشه تا نبود جاودان مگر یزدان
چو ملک یزدان ملک ترا زوال مباد
به ملک و جاه تو باشی همیشه جاویدان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که به غم هجران و شوق وصال معشوق میپردازد. شاعر ابتدا از درد جدایی و غم ناشی از آن سخن میگوید و سپس به وصال و شادیهایی که از آن به دست آورده است، اشاره میکند. او با استفاده از تشبیهات زیبا، عشق و احساساتش را توصیف میکند، از جمع شدن دلها در یک شب و شادیهایی که با معشوق خود تجربه کرده، میگوید. در ادامه، او به وصف نبردها و پیروزیهای یک شاه میپردازد و از ویژگیهای استواری و دلیری او در میدان جنگ سخن میگوید. در نهایت، شاعر با امید به بقای ملک و قدرتش، به خوشبینی درباره آینده و جاودانگی سلطنت اشاره میکند و به یزدان میسپارد.
هوش مصنوعی: من از درد فراق و جدایی آنقدر رنج کشیدم و چیزهایی دیدم که هیچ انسان دیگری در این دنیا مشابه آن را تجربه نکرده است.
هوش مصنوعی: حالا وقتی که به وصال معشوق رسیدم، تمام غمها و یادهای گذشته را فراموش کردهام. چقدر خوب است که با زیباییها ملاقات میکنم، به ویژه بعد از دوری و جدایی.
هوش مصنوعی: من با شادی به جمع بازگشتم، با روحی آزاد و دلی پر از خوشحالی و زبانی پر از گفتوگو.
هوش مصنوعی: در زمانی که هنوز وجود نداشتم، آن چهره زیبا و قامت بلند با موی خوش، از راهی به سوی من میآمد.
هوش مصنوعی: وقتی که لاله با زیباییاش در کنارم آمد، احساس نزدیکی بیشتری نسبت به او کردم، زیرا زیبایی او مانند لالهای شکفته و دلربا بود.
هوش مصنوعی: بیمن چگونه میتوانی دل بسوزانی؟ جان من بدون من چه رنگ و بویی دارد؟
هوش مصنوعی: جواب دادم و گفتم که تو با زیباییات بهشتی هستی و برای من مثل بلایی هستی که جانم را به خطر میاندازد و همچنین باعث فتنه و آشفتگی در جهان میشوی.
هوش مصنوعی: مثل حلقهای از زلف، جهان را در بر گرفتهام و همچون گوی که در بازی چوگان است، جهان را در چنگ خود دارم.
هوش مصنوعی: من به خاطر دوری تو همیشه در苦ی و رنج بودم، به گونهای که حتی اگر تو هم هزار بار از این درد رنج ببری، باز هم به اندازهی من نخواهد بود.
هوش مصنوعی: من به اندازهای تحت تأثیر غم آن دو چشم نافذ و غم آن دو زلف مشکی که برمیخیزد، ناراحت و دلتنگ هستم.
هوش مصنوعی: این متن به توصیف حالتی اشاره دارد که در آن چیزهایی که معمولاً وجود دارند، غایب هستند. شب بدون نور ماه، روز بدون نور خورشید، گل بدون آب و زراعت بدون باران، همگی نمادهایی از کمبود و نقص هستند. به عبارت دیگر، این جمله به ما نشان میدهد که در زندگی، هر چیز باید وجود داشته باشد تا کامل باشد و در غیاب آنها، وضعیت نامطلوبی به وجود میآید.
هوش مصنوعی: ما در طول شب به یکدیگر بیاعتنایی کردیم و با وجود آن، عاشقانه و خوشحال با هم بودیم.
هوش مصنوعی: به خاطر بوی خوش و شیرین سنبل، لب من مانند مرجان شیرین و خوشمزه شده است.
هوش مصنوعی: هر گاه او به مانند عقیق، گرانبها و زیبا میشود، من هم مانند عقیقفروشی میشوم که در جستوجوی او هستم. و هر زمان که او در حال نوشیدن شراب است، من نیز به مانند کسی که به بزم شراب میرود، به دنبال او هستم.
هوش مصنوعی: بوی گیسوان او سرزمین را خوشبو کرده و رنگ چهرهاش، ایوان را به زیبایی زینت بخشیده است.
هوش مصنوعی: در یک شب، هزاران شادی را از محبوب خود تجربه کردم و خوشیهای فراوانی را از جانانم به دست آوردم.
هوش مصنوعی: من هزاران زیبایی را از چهرهی ماه مانند هزاران پیروزی شهر دنیا مشاهده کردهام.
هوش مصنوعی: در این مصرع، به اهمیت و مقام افرادی اشاره میشود که در زمینه حمایت و پیروزی نقش دارند. آنان به عنوان نور و راهنمایی برای لشگر و همچنین به مثابه خورشید برای کشور و مردم شناخته میشوند. این بیانگر این است که این شخصیتها در شرایط دشوار، همچون چراغی در تاریکی عمل کرده و میتوانند به هدایت و روشنایی جامعه بپردازند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که انسانها با وجود خرد و دانشی که دارند، نباید تنها به عمر و سن خود بسنده کنند. بلکه با وجود جوانی ممکن است فضائل و استعدادهای بزرگی داشته باشند که بر عاقبت و حکمت پیشرفت کنند. در واقع، سن و سال همیشه نشانه تجربه و فهم نیست و بلاخره وجود نوعی جود و بخشش در جوانی میتواند بر پختگی عقل بیفزاید.
هوش مصنوعی: اگر کسی یک بار از لطف و کرم الهی بهرهمند شود، این نعمتش از صد حدیث و سخن حکمتآمیز که از دیگران شنیده، ارزشمندتر است.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به تصویر دو شخصیتی اشاره میکند. یکی مانند ماه است که در مجلس با جام باده میدرخشد و دیگری مانند بشیر (پیامآور) است که با تیغی تیز در میدان جنگ قرار دارد. این تصویرها نماد زیبایی و جذابیت در یک محیط شاد و دلچسب، و همچنین قدرت و شجاعت در عرصه نبرد را به نمایش میگذارد. معنای کلی این است که هر شخصیت در فضای خود به نحوی خاص و متمایز میدرخشد.
هوش مصنوعی: نه در هزار بخشش، یک وعده وفا پیدا میشود و نه در هزار سخن، یک بدگویی واقعاً درست یافت میشود.
هوش مصنوعی: در دست او قدرتی است که میتواند عیسی را از مریم نجات دهد و از تیغ او معجزهای همچون معجزه موسی به وجود آید.
هوش مصنوعی: از ویژگیهای مردم و بزرگواری که در دنیا وجود دارد، میتوان به دانشمندی و لطافت روحی آنها اشاره کرد که همچون پادشاهان زمان هستند.
هوش مصنوعی: از یک طرف، عقل و فهم به ناز و نیازهای بسیار توجه دارد و از طرف دیگر، به هر سود و منفعتی از زبانهای متعدد پاسخ میدهد.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف حال و وضعیت افراد میپردازد. یعنی انسانها مانند پوشش یا لباس هستند که به وضوح هویت و ویژگیهایشان را نشان میدهند. همانطور که یک نامه با عنوانی مشخص نوشته میشود، وجود هر فردی هم نشانی از شخصیت و ویژگیهای اوست. بنابراین، انسانها به نوعی بازتابدهندهی درون خود هستند.
هوش مصنوعی: زمانی که دو گروه به هم حمله میکنند، امکان دارد که به شدت درگیر شوند و به خاطر آن نمیتوانند به سرعت خود را کنترل کنند و پیشروی کنند.
هوش مصنوعی: چهره خورشید از غبار اسبان تیره میگردد و صدای مردان سبب شگفتی دل کیوان میشود.
هوش مصنوعی: در این بیت، به توصیف چهار شخصیت مختلف پرداخته میشود که هر کدام سلاح خاصی در دست دارند. یکی شمشیری را آماده کرده و دیگری نیز شمشیر دیگری را کشیده است. یکی طناب کمند را آماده کرده تا به شکار برود و دیگری نیز کمانی به دست دارد. این توصیف نشاندهنده قدرت و مهارتهای متفاوت هر فرد است.
هوش مصنوعی: سرنوشت و مقدر درگیریها و جنگها را تعیین میکند، و مرگ در این نبردها همچون یک شکارچی در حال فعالیت است. او با چنگال و دندانش سرنوشتها را در میان دو طرف درگیر رقم میزند.
هوش مصنوعی: وقتی میر ابونصر در آنجا شمشیرش را بیرون میآورد، موجب به خاک افتادن دشمنانش میشود و به سرعت آنها را از میدان بیرون میکند.
هوش مصنوعی: اگر به یک سر رفته باشد، این (چیز) خراب میشود و اگر به سر دیگری رفته باشد، آن (چیز) هم خراب میشود.
هوش مصنوعی: بیت به زیبایی در مورد نبردها و شجاعت در اردبیل صحبت میکند. اینجا اشاره به دلایل و فضایل هنری در پرچمداری و جنگاوری دارد که با شجاعت و تلاشهای بینظیر نمایش داده میشود. در این شعر، تصویرسازی از مبارزه و اراده قوی ملت در دفاع از سرزمینشان به وضوح دیده میشود.
هوش مصنوعی: وقتی او به دلیل خوش شانسی و جوانی، از شهر خارج شد تا به قصد جنگ با لشگری بزرگ برود، به فکرهای نادرستی دچار شد.
هوش مصنوعی: هنوز او قلمش را نگذاشته بود که سر بزرگ هزیمتطلبان بر گذشته از بزرگان گذشت.
هوش مصنوعی: شجاعت و استواری همراه با تیر و نیزه باعث شد که لشکر موغان و فرماندهان آن شکست بخورند.
هوش مصنوعی: برای میهن که از دردها نشانهای بر جای مانده، برای هر مکان که از شوخیها و بازیها آثاری باقی مانده است.
هوش مصنوعی: امیر موغان سرزمین و مکان خود را در آنجا قرار داده بود.
هوش مصنوعی: از فرمان میرزایی، ناخواسته گروهی به جنگ دشمنانی که نافرمان بودند، شتافتند.
هوش مصنوعی: بهتر است بگوییم که در اینجا به شاه جوانی اشاره شده که قدرت و سلطنت را در دست دارد. او در برابر مخالفان خود که کهنسال و با تجربه هستند، ایستاده و نشان میدهد که جوانی و تازگی در رهبری نیز میتواند مؤثر باشد. به عبارت دیگر، جوانی او مانع از آن نشده که در عرصه سیاست و حکومت، قرار بگیرد و با جرأت به چالشها پاسخ دهد.
هوش مصنوعی: همه به یکباره از اسبان پایین آمدند، مانند برگهای درختان در فصل پاییز که به خاطر فشار باد سقوط میکنند.
هوش مصنوعی: پدر به خاطر ترس از خطر، نگران و مضطرب به پسرش نگاه میکند و از او درخواست میکند که مراقب باشد. اما پسر با داشتن روحیه جنگندهاش، تصمیم میگیرد که با پدرش در برابر دشمنان متحد شود و پیمان همکاری ببندد.
کسی درنرفت مگر آنکه شمشیر خورده بود. کسی رهایی پیدا نکرد و اگر کرد، سنان خورده بوده.
جنگافزار و اسب در لشگرگاه شاه ارزان شد و در شهر دشمن، مازو وَ نیل گران. (مازو میوهاست به اندازه فندق و سخت که در رنگرزی به کار میرفته)
هوش مصنوعی: وقتی همه چیز را به درستی بیان کنم، هیچکس جز کسی که حقیقت را با چشم خود دیده، نمیتواند درست بگوید.
هوش مصنوعی: دوباره گروهی از سربازان به بیابان بیکران آمدند، در حالی که قطرهای باران نیز بارید.
هوش مصنوعی: سواران آنها هر کدام مانند سام بن گرشاسف، و پیادگان شان هر کدام مانند رستم دستان هستند.
هوش مصنوعی: در جنگل بلند، پناهگاهی ایجاد شده و درختان به گونهای به هم پیچیدهاند که شبیه زلفهای زیبا به نظر میرسند.
هوش مصنوعی: این جمله اشاره دارد به این که هیچچیزی بدون دلیل و علت نمیتواند وارد زندگی انسان شود، به ویژه چیزهای نامطلوب و منفی مانند وسوسهها و مشکلات. یعنی اگر نیرویی منفی بخواهد به زندگی ما نفوذ کند، باید دلیلی وجود داشته باشد. به عبارت دیگر، باید شرایط و وسایلی وجود داشته باشد تا این نیروها به ما آسیب برسانند.
هوش مصنوعی: با تیر و نیزه، آماده نبرد شدند و سپاه شاه به حمله به شهر رفتند.
هوش مصنوعی: آنها به شکلی تیر و نیزه درست کردند که بدن و جسمشان به مانند کمرگاه تیر و نیزه شده بود.
هوش مصنوعی: دشمن نزدیک شده و به سرعت به سوی قلعهای میگریزد، در حالی که در این خانه پردهای برافراشته است مانند کسی که به آرامی و شادابی قدم میزند.
هوش مصنوعی: موافقان هدایت، از طرف خداوند یاری میشوند، در حالی که مخالفان هدایت شکست و ناتوانی را تجربه میکنند.
هوش مصنوعی: یک نفر با نیزهای که در دست دارد، از سر یکی دیگر برمیدارد، و دیگری با دندانی از بدن خود، تیرکمانی را جدا میکند.
هوش مصنوعی: دشمن که شکست خورده و آواره شده، پس از جنگ دوباره به میدان آمده و برای فرماندهی آماده است.
هوش مصنوعی: مردم در مکانهایی که ایجاد آشوب و ناامنی میکنند، همیشه به نوعی تحت تأثیر و اثرگذاری قاطعیت و قدرت کسی هستند که در مقام سلطنت و رهبری قرار دارد.
هوش مصنوعی: اگر در جایی صد هزار مشکل و فتنه وجود داشته باشد، آن زمین هیچ نشانی از فتنه و آشفتگی به خود نخواهد دید و کسی به آن زمین تعلق نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: امیر گفت که باید در باردبیل دژی بسازند که بنیاد آن برای همیشه پابرجا بماند.
هوش مصنوعی: بنا به زیبایی و ظرافتی که در ساخت و ساز وجود دارد، این اثر به اندازهای زیباست که میتواند در مقایسه با چیزهای دیگر، حتی آنچه در آسمان میدرخشد، برتری داشته باشد.
هوش مصنوعی: با گذشت زمان، دوران زندگی همچون گردابی است که انسان را به دور خود میچرخاند. زمان بر همه چیز تاثیر میگذارد و زندگی در سراشیبی تغییرات قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: اگر به جلو نگاه کنی، ذهنت درگیر و پریشان میشود، و اگر به درون خودت نگاهی بیندازی، به احساسات و مشکلاتت مواجه میشوی که تو را خفگی و فشار میآورد.
هوش مصنوعی: شخصی با قامت بلند و شکوهی مانند یک بزرگمرد، با اندیشهای باز و ظرفیت و وسعتی چون دستان فردی که نیات نیکو دارد.
هوش مصنوعی: در فصلی که او چنین بنامی ساخت، زمین به خاطر برف سفید و درخشان شده بود و آب به شکل سخت و محکم مانند سندان درآمده بود.
هوش مصنوعی: تو همچون برفی درخشان و زیبا در چشمان دیگران میدرخشی، و مانند سوهانی نرم و ملایم بر روی چهره باد حرکت میکنی.
هوش مصنوعی: به خاطر وزش باد، خون در دل سرد شده و به خاطر برف، نفس در دهان یخ زده است.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به وصف دژی میپردازد که به ارتفاع و استحکام بالایی ساخته شده و در مدت زمان مشخصی از مهر تا آبان، بیست نیروی کار در ساخت آن تلاش کردهاند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که هیچ کس دیگری نتوانسته است مانند آن لشکر نیرومند و روزهای گرم تابستان عمل کند یا به این قوت برسد.
هوش مصنوعی: اگر کسی ادعای پیامبری کند، همین کافی است که برای او دلایل و مدارک وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: از زمانی که ستارهها ظاهر شدهاند و همچنین وقتی که چهار رکن زمین به وجود آمده است، تغییرات و تحولاتی در جهان آغاز شده است.
هوش مصنوعی: هیچکس پسری مانند میر مملان ندید و هیچکس پدری مانند میر وهسودان را تجربه نکرد.
هوش مصنوعی: در این زمان، روزها و شبها در این سرزمین بیشتر شدهاند و در نتیجه، وضعیت سال و ماه در مقابله با این تغییرات از کیفیت کمتری برخوردار شده است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که این جهان پابرجا است، این دو پادشاهی در مسیر خواستههای خود ادامه خواهند داد و در این دوران به هدفهایشان دست خواهند یافت.
هوش مصنوعی: زمانه برای تو خوشبخت و خوشیمن شده است و بسیار خجسته است که سرنوشت تو را به نیرویی مثبت مرتبط کرده است.
هوش مصنوعی: نجومدانان خراسان و مهندسان عراقی هر دو بر این عقیدهاند که شرایط اینگونه است.
هوش مصنوعی: در این سفر، همه چیز به خاطر لطف و رحمت تو چنین شد و نتیجه تلاش و کوشش تو به این صورت درآمد.
هوش مصنوعی: هرگز تا زمانی که خداوند سلطنت را نپذیرد، چیزی نمیتواند جاودانه بماند.
هوش مصنوعی: زمانی که خداوند سلطنت را به تو عطا کرده، امیدوارم این سلطنت و مقام هرگز از بین نرود و تو همیشه در قدرت و عظمت باقی بمانی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
توانگری و بزرگی و کام دل بجهان
نکرد حاصل کس جز بخدمت سلطان
یمین دولت کایام ازو شود میمون
امین ملت کایمان ازو شود تابان
همه عنایت یزدان بجمله بهرۀ اوست
[...]
بزرگی و شرف و قدر و جاه و بخت جوان
نیابد ایچکسی جز بمدحت سلطان
یمین دولت ابوالقاسم آفتاب ملکوک
امین ملت محمود پادشاه جهان
خدایگانی کاندر جهان بدین و بداد
[...]
بهار تازه ز سر تازه کرد لاله ستان
برنگ لاله می از یار لاله روی ستان
جهان جوان شد و ما همچنو جوانانیم
می جوان بجوان ده درین بهار جوان
بشادکامی امروز داد خویش بده
[...]
اگر نجست زمانه بلای خلق جهان
چرا ز خلق جهان روی او بکرد نهان
اگر نخواست دلم زار و مستمند چنین
چرا نگاشت رخش خوب و دلفریب چنان
اگر نگشت دل من تنور آتش عشق
[...]
شب دراز و ره دور و غربت و احزان
چگونه ماند تن یا چگونه ماند جان
بسان مردم بی هوش گشته زار و نزار
دلم ز درد غریبی تن از غم بهتان
مرا دو دیده به سیر ستارگان مانده
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.