منم غلام خداوند زلف غالیه گون
که هست چون دل من زلف او نوان و نگون
ز خون و تف همه روزه دو دیده و دل من
یکی به آذر ماند یکی بآذریون
ز تاب ماند جانم بآذر برزین
ز آب ماند چشمم برود آبسکون
چگونه یابد جان من اندر آتش هال
چگونه یابد جسمم در آب دیده سکون
همی ندانم در هجر چند باشم چند
همی ندانم کز دوست چون شکیبم چون
هواش دارد جان مرا قرین هوا
جفاش دارد جان مرا قرین جنون
ز بس کزین دل پرسوز من برآید دود
ز بس دو دیده بیخواب من ببارد خون
ز خون دیده من رست لاله در صحرا
ز تف دود دلم خاست ابر بر گردون
فروغ لاله چو عذرا بجلوه وامق
خروش ابر چو لیلی بگریه مجنون
ز خاک شوره برآورد بوی باد شمال
ز سنگ خاره عیان کرد اشگ ابر عیون
سمن بلرزد همچون پری گرفته ز ماه
بدو کند چو پری سای عندلیب افسون
شقاق غالیه گونست و نیست غالیه بوی
شکوفه غالیه بویست و نیست غالیه گون
ز باد خاک معنبر بعنبر سارا
ز ابر شاخ مکلل بلؤلؤ مکنون
ز سنگ خارا پیدا همی شود مینا
ز روی مینا مرجان همی دمد بیرون
شکوفه ریخته از باد در بنفشه ستان
چنانکه تافته لؤلؤی از براکسون
هر آنچه بست میان ارم بهم شداد
هر آنچه کرد بزیر زمین نهان قارون
سرشگ ابر پراکنده کرد در بستان
نسیم باد پدیدار کرد در هامون
همی بلرزد شاخ رزان ز باد بهار
چو جسم خصم ز تیغ امیر روزافزون
مکان نصرت و اقبال میر ابونصر آن
که هست طالع او جفت طالع میمون
زبان مهتر و کهتر بمدح او گویا
روان عاقل و جاهل بمهر او مرهون
بطبع ز انسان بر خواستار مفتونست
که سفله باشد بر گنج خواسته مفتون
عدوش دائم مسجون بود بدرد و بلا
درم نباشد روزی بنزد او مسجون
یکی عطاش همه گنجهای اسکندر
یکی سخنش همه علمهای افلاطون
ز دست او شده لؤلؤ ببحر متواری
ز تیغ او شده آهن بسنگ در مدفون
ستون دانش و دینی و از نهیب تو هست
همیشه زیر ز نخ دست دشمنانت ستون
هر آنچه قارون می کرد زیر خاک اندر
بسان خاک همی بر پراکنی تو کنون
بود روان عدوی تو با عذاب عدیل
بود روان ولی تو با طرب مقرون
نکرد هیچکس اندر جهان ترا دستان
نکرد هیچکس اندر جهان ترا مفتون
اگر ببادیه از دست تو کنند حدیث
و گر ز تیغ تو افتد خیال در جیحون
بسان گردون آنجا روان شود کشتی
بسان کشتی آنجا روان شود گردون
دهان بمدح تو گردد بگو هر آگنده
زبان بمدح تو گردد بغالیه معجون
همیشه تا مه نیسان به آید از تشرین
همیشه تا مه تشرین خوش آید از کانون
خجسته بادت نوروز و روزه و هموار
هزار روزه و نوروز بگذران ایدون
یکی بتوبه و طاعت بعهد پیغمبر
یکی برامش و رادی برسم افریدون
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر توصیفی از عشق و دلدادگی شاعر به محبوبش است. شاعر خود را غلام خداوند زلف محبوبش میداند و با عواطفی شدید از عشق، آتش و هجران سخن میگوید. او در نوسان بین شوق و درد، احساسی عمیق از سکون و عدم آرامش دارد. شاعر به وضوح نگرانیهایش را از جدایی و بیخبری از حال محبوب ابراز میکند و از تأثیرات عشق بر جان و دلش صحبت میکند. تصویرهای زیبایی مانند لاله، ابر، و نسیم به نمایش درمیآید که همگی به تجلی عشق و زیباییهای طبیعی اشاره دارند. در نهایت، شاعر با دعوت به روزهای خجسته و توسل به طاعت و عهد، به نوعی از امید و طراوت زندگی میپردازد.
هوش مصنوعی: من بندهای هستم از خداوندی که زلفهایش بوی خوش گلی را میدهد. زلف او به دل من شباهت دارد؛ چون دل من هم پر از عشق و دلتنگی است.
هوش مصنوعی: هر روز، چشمان من و دلم به خاطر خون و خشم، یکی در آتش حسرت و دیگری در یاد و نام آذریها ماندهاند.
هوش مصنوعی: از شدت عشق و حرارت احساس، جانم به مانند آتش سوزان است و چشمانم همچون آبی آرام و ساکن، در جستجوی آرامش و خنکایی.
هوش مصنوعی: چطور میتواند روح من در آتش بیقراری پیدا کند و چطور میتواند جسم من در آب به آرامش برسد؟
هوش مصنوعی: نمیدانم در دوری از یار چقدر باید صبر کنم و همچنین نمیدانم که از دوست چگونه باید تاب بیاورم.
هوش مصنوعی: عشق او سبب میشود که جانم با هوای او گره بخورد و در عین حال، رفتارهایش باعث جنون من میشود.
هوش مصنوعی: از شدت درد و رنجی که در دل دارم، دود برمیخیزد و از آن همه اشک و بیخوابی که در چشمانم هست، خون میریزد.
هوش مصنوعی: از اشکهای من لالهای در دشت رویید و به خاطر غم دل من، ابرهایی در آسمان شکل گرفتند.
هوش مصنوعی: درخشندگی لاله مانند زیبایی عذرا (زن معروف در عشق) است، و صدای رعد و برق ابر شبیه به گریههای مجنون (عاشق لیلی) میباشد.
هوش مصنوعی: از خاک خشک، بوی خوش باد شمال به مشام میرسد و از سنگهای سخت، آبشار اشک ابرها به وضوح نمایان شده است.
هوش مصنوعی: گل سمن همچون پری در دستان لطیف ماه به لرزه درآمده و مانند پری که در کنار بلبل است، افسون و جادوگری را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: شکوفهها بوی خوشی دارند و وقتی در کنار هم قرار میگیرند، زیبایی و لطافت بیشتری به محیط میبخشند. در واقع، این عطر و طراوت میتواند به مانند شکوفهها باشد که زیباییهای خاص خود را دارند.
هوش مصنوعی: باد خوشبو از عطر خوش بهشتی میوزد و ابرها مانند شاخههای زینتدار درخشندهای هستند که در آن مرواریدهای پنهان وجود دارد.
هوش مصنوعی: از سنگ سخت و محکم، زیبایی مینا به وضوح نمایان میشود و از چهره زیبا و دلربای مینا، مرجان با طراوت و شگفتی ظهور میکند.
هوش مصنوعی: در میان گلهای بنفشه، گلهایی چون شکوفه از باد ریخته شدهاند، به زیبایی و لطافت مانند مرواریدهایی که از دل دریا بیرون آمدهاند.
هوش مصنوعی: هر چیزی که در شهر ارم به هم پیوند خورده بود و هر چیزی که قارون در زیر زمین پنهان کرد، همه در هم شکست و از بین رفت.
هوش مصنوعی: ابرها اشکهایشان را در باغ پراکنده کردند و نسیم باد، تصویر زیبایی را در هامون به نمایش گذاشت.
هوش مصنوعی: در باد بهار، شاخههای درختان رزان به لرزه درمیآیند، همانطور که بدن دشمن در برابر تیغ امیر به شدت میلرزد و آسیب میبیند.
هوش مصنوعی: مکانی که در آن پیروزی و موفقیت نصیب میر ابونصر میشود، جایی است که سرنوشت او با سرنوشت نیک و خوشبختی گره خورده است.
هوش مصنوعی: زبان بزرگترها و کوچکترها در ستایش او به خوبی صحبت میکند و همهی عاقلها و نادانها به محبت او وابستهاند.
هوش مصنوعی: ذات انسان به گونهای است که تحت تأثیر مال و ثروت قرار میگیرد، به طوری که فرد ناچیز و بیارزش هم ممکن است به خاطر داشتن گنج و ثروت، تحت تأثیر قرار گیرد و مجذوب آن شود.
هوش مصنوعی: او همیشه در زندانی از درد و رنج به سر میبرد و مطمئناً روزی به او نزدیک نخواهند شد.
هوش مصنوعی: یک نفر به اندازهای بخشش و generosity دارد که تمام گنجهای اسکندر را در بر میگیرد و گفتارش به اندازهای با دانش و حکمت است که همه علوم افلاطون را شامل میشود.
هوش مصنوعی: از دستان او مرواریدهایی در دریا پنهان شدهاند و به خاطر تیغ او آهنها به سنگ تبدیل شده و در زیر خاک مدفون گشتهاند.
هوش مصنوعی: ستون علم و دین همیشه در برابر حملات دشمنان، زیر فشار تو قرار دارد.
هوش مصنوعی: هر کاری که قارون انجام میداد، در زیر خاک به مانند خاک پراکنده میشود. حالا تو نیز همینطور عمل کن.
هوش مصنوعی: روح دشمن تو با عذاب و تنبیه است، اما روح تو با شادی و خوشی پیوند خورده است.
هوش مصنوعی: هیچکس در این دنیا نتوانسته است مانند تو، کسی را مجذوب و شیفته کند.
هوش مصنوعی: اگر در بیابان کسی از تو صحبت کند و یا اگر خیال تو از تیغی بیفتد در رودخانه جیحون، این به معنای آن است که حتی اگر تو را فراموش کنند یا به سمت خطر بروی، باز هم تأثیر و یاد تو باقی خواهد ماند.
هوش مصنوعی: کشتی مانند آسمان به حرکت درمیآید و آسمان نیز همچون کشتی در آنجا روان است.
هوش مصنوعی: هر زبانی که به ستایش تو میپردازد، گویی در فرمی ویژه و رازی پنهان است.
هوش مصنوعی: از همیشه تاکنون، تا زمانی که ماه نیسان فرا برسد، و همچنین هر زمان که ماه تشرین به خوبی و خوشی بیاید، این نشاندهندهی پیوستگی و تغییر فصلهاست.
هوش مصنوعی: نوروز و روزهای خوب بر تو مبارک باد و امیدوارم هزار روز خوب و نوروز را به همین شکل با خوشی سپری کنی.
هوش مصنوعی: شخصی به توبه و اطاعت از پیامبر اهتمام دارد و دیگری به دنبال رسیدن به مقام و منزلت افریدون است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بتی که سجده برد پیش او مه گردون
به نیکوئی بر او نیکوان دیگر دون
بدان دو لاله مصقول دل کند مشغول
بدان دو سنبل مفتول دل کند مفتون
اگر نوان و نگونست زلف او چه عجب
[...]
چو اشک ابر به گل برچکیده بینم خوی
بر آن دو عارض گلگون و آن دو زلف نگون
شگفت نیست ز آتش بکاهد آب ولی
ز آتش دلم آب دو دیده گشت فزون
چرا فروخته تر باشد آتش رخ تو
[...]
شدست روز همه خلق فَرّخ و میمون
به روزگار شه نیکبخت روزافزون
شه زمانه ملکشاه کافرید خدای
همیشه طالع او سعد و طلعتش میمون
به طلعتش همه ساله منورست زمین
[...]
چو از حدیقهٔ مینای چرخ سقلاطون
نهفته گشت علامات چتر آینه گون
ز نقشهای عجیب و ز شکلهای غریب
صحیفه های فلک شد چو صحف انگلیون
جناح نسر و سلاح سماک هر دو شدند
[...]
زهی محل رفیعت ز حد و هم بیرون
نهاده گوشه مسند بر اوج نه گردون
امام مشرق و اقضی القضاه روی زمین
که مثل تو ننماید سپهر آینه گون
خرد نداند گفتن مناقب تو که چند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.