مقررست و معین، برای اهل کمال
هزار بانگ «تعالی »، هزار جام زلال
ز فکر هر دو جهانم خلاص داد تمام
شراب ناب الهی، ز جام مالامال
سؤال صوفی صافی ز عاشق و معشوق
کلام زاهد خودبین همه خیال و محال
بپیش ساقی باقی رویم دست افشان
هزار حسن و ملاحت، هزار لطف و جمال
ببزم ساقی ما عاشقان همه مستند
نه مست عربده جو، مست مستقیم احوال
سؤال وصل بظاهر نمی توانم کرد
که در طریق ادب خامشیست حسن سؤال
ز قاسمی نفسی باقیست و این هر دم
بآرزوی هوای تو میزند پر و بال
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف حال و هوای عاشقان و اهل کمال میپردازد. شاعر از جرعههایی از شراب الهی سخن میگوید که جان را از بندهای دنیا رها میکند. او به تضاد بین سؤال صوفی و زاهد میپردازد و اشاره میکند که زاهدان فقط به خیالهای خود مشغولاند. شاعر در حضور ساقی، زیبایی و محبت را جشن میگیرد و به مستی عاشقان اشاره میکند. در این بزم، ادب و خاموشی را به عنوان راه رسیدن به معشوق معرفی میکند و در نهایت به آرزوی وصال میپردازد.
هوش مصنوعی: برای انسانهای با فضیلت و کامل، هزار بار به دعوت و تشویق خواسته میشود و هزار جام زلال و پاک برای نوشیدن وجود دارد.
هوش مصنوعی: از اندیشههای هر دو جهان رهایی یافتم، به لطف تمام شراب خالص الهی که از جام پُر کردم.
هوش مصنوعی: صوفی از عاشق و معشوق سؤال میکند، در حالی که سخنان زاهد خودبین تنها خیال و توهم است.
هوش مصنوعی: به پیش ساقی میروم و با شادی و شوق بسیار، از زیباییها و لطافتهای بیشمار بهرهمند میشوم.
هوش مصنوعی: در مهمانی ما، همه عاشقان شاد و پرنشاط هستند. آنها مست هستند، اما نه به خاطر هیاهو و سروصدای بیمعنی، بلکه به خاطر حال خوب و مستقیم دلهایشان.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم به طور مستقیم از طرفی که ما را به هم پیوند میدهد سؤال بپرسم، زیرا در راه آداب و ادب، سکوت کردن بهتر است.
هوش مصنوعی: از وجود قاسمی روحی باقی مانده است و این روح هر لحظه با آرزوی دیدن تو بال و پر میزند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کسان که تلخی زهر طلب نمیدانند
ترش شوند و بتابند رو ز اهل سؤال
تو را که میشنوی طاقت شنیدن نیست
مرا که میطلبم خود چگونه باشد حال؟
شکفت لاله تو زیغال بشکفان که همی
[...]
به سیصد و چهل و یک رسید نوبتِ سال
چهارشنبه و سه روز باقی از شوّال
بیامدم به جهان تا چه گویم و چه کنم
سرود گویم و شادی کنم به نعمت و مال
ستوروار بدینسان گذاشتم همه عمر
[...]
اگر کمال بجاه اندر است و جاه بمال
مرا ببین که ببینی کمال را بکمال
من آن کسم که بمن تا بحشر فخر کند
هر آنکه بر سر یک بیت من نویسد قال
همه کس از قبل نیستی فغان دارند
[...]
همیشه گفتمی اندر جهان به حسن و جمال
چو یار من نبود وین حدیث بود محال
من آنچه دعوی کردم محال بود و نبود
از آنکه چشم من او را ندیده بود همال
ز نیکویی که به چشم من آمدی همه وقت
[...]
ز نور قبۀ زرین آینه تمثال
زمین تفته فرو پوشد آتشین سر بال
فروغ چتر سپهری بیک درخشیدن
بسنگ زلزله اندر زند بگاه زوال
درر چو لاله شود لعل در دهان صدف
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.