ما گنج قدیمیم درین دیر کهن سال
ما را چه بود گر بشناسی بهمه حال؟
ای خواجه سر سال شد و نوبت مستیست
مستان خرابیم، نه امسال چو هر سال
معشوق چو جانست و ندانم که چه جانست؟
هر جا که رود میرودش عشق بدنبال
آنجا که سراپرده اجلال تو باشد
جانها همه مستند، اگر رستم، اگر زال
از روی دل افروز تو جان را نتوان برد
وان زلف سیه رنگ تو دالست برین، دال
در مدرسه و صومعه گردیدم و دیدم:
آنجا همه قال آمد و اینجا همه احوال
قوال چه خوش گفت که: جز دوست کسی نیست
قاسم بسماع آمد از گفته قوال
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به نوعی شعر عرفانی و عاشقانه میپردازد. شاعر به وصف حال خود و دوستانش در یک محیط کهن میپردازد که در آن مستی و عشق جریان دارد. او به مفهوم معشوق به عنوان جان و عشق اشاره میکند که همیشه در پی اوست. شاعر بیان میکند که در جاهایی مثل مدرسه و صومعه فقط ظاهری از دین و عبادت وجود دارد، در حالی که حقیقت و حال در عشق و مستی پیدا میشود. همچنین به قوال اشاره میشود که میگوید تنها دوست است که اهمیت دارد، و این نشاندهنده تمرکز بر روی عشق و ارتباط عمیق انسانی است.
هوش مصنوعی: ما در این مکان قدیمی مانند گنجینهای ارزشمند هستیم. اگر تمام احوال ما را بشناسی، چه اهمیتی دارد که ما چیستیم؟
هوش مصنوعی: ای آقای من، سال جدید آغاز شده و زمان شادی و خوشی است. ما حالا در عزا و خرابی هستیم، نه مانند سالهای قبل.
هوش مصنوعی: محبوب مانند جان است و نمیدانم خودش چهگونه جانی است. هرجا که برود، عشق او را دنبال میکند.
هوش مصنوعی: آن جا که بزرگی و عظمت تو حاکم باشد، همه جانها در عشق و شوق قرار دارند، چه رستم باشد و چه زال.
هوش مصنوعی: از زیبایی تو نمیتوان جان را گرفت و آن موی سیاه تو نمایانگر این عشق و وابستگی است.
هوش مصنوعی: من در مدرسه و صومعه گشتم و مشاهده کردم که در آنجا همه چیز به صورت ظاهری و قاعدهمند است، در حالی که اینجا وضع به گونهای دیگر است و به حال و تجربههای باطنی توجه میشود.
هوش مصنوعی: قوال به زیبایی بیان کرد که جز دوست هیچ کس وجود ندارد و این سخن به گوش قاسم رسید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از عمر نماندهست برِ من مگر آمُرغ
در کیسه نماندهست برِ من مگر آخال
تا پیر نشد مرد نداند خطر عمر
تا مانده نشد مرغ نداند خطر بال
ای گمشده و خیره و سرگشته کسایی
[...]
عشق نو و یار نوو نوروز و سر سال
فرخنده کناد ایزد بر میر من این حال
روزیست که در سال نیابند چنین روز
سالیست که در عمر نیابند چنین سال
در روی من امروز بخندد لب امید
[...]
این باز سیه پیسه نگر بیپر و چنگال
کو هیچ نه آرام همی یابد و نه هال
بی آنکه ببینش تو خوش خوش برباید
گاهی زن و فرزند گهی جان و گهی مال
چون بر تو همی تیز کند چنگ پس او را
[...]
از پار مرا حال بسی خوشتر امسال
همواره بدینحال بماناد مرا حال
فرخنده تر امسال ز هر سال مرا عید
افزوده تر امسال ز هر سال مرا مال
من پار همین عید ز نادیدن سروی
[...]
فتح و ظفر و نصرت و پیروزی و اقبال
با عز خداوند قرین بودند امسال
مشهور شد از رایت او آیت مهدی
منسوخ شد از هیبت او فتنه دجال
شاهان سرافراز نهادند بدو روی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.