بیار، ساقی عشاق، جام مالامال
هزار نعره مستان، هزار بانگ «تعال »!
بیار، ساقی، از جامهای دوشینه
که بی تو جان و دلم را ز تن گرفت ملال
دلم، که مست خرابست باده می جوید
هزار جام پیاپی ز بادهای زلال
دمی حجاب نقاب از جمال خود بگشا
مبارکست جمالت، گرفته ایم بفال
رقیب کرد جدایی میان ما، چه کنم؟
گناه اگر دگری کرد خون ماست حلال؟
دلم گرفت، ندانم که با که شکوه کنم؟
ز نهرهای ریایی و حالهای محال
بقاسمی نظری کن، بحق مردانی
«یسبحون لکم بالغدو والاصال »
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر شاعر از ساقی میخواهد که جامی پر از شراب برای عاشقان بیاورد و شور و نشاط زندگی را برگرداند. او احساس تنهایی و ملالت میکند و به یاد عاشقانههای گذشته، دلش به بادهنوشی میطلبد. شاعر از ساقی میخواهد پرده از چهره زیبای معشوق بردارد و به زیبایی او نگاه کند. او همچنین از جدایی و غم عشق شکایت دارد و به غم و اندوه خود اشاره میکند. در پایان، شاعر از خداوند میخواهد که به زاهدان و بندگان صالح نظر کند.
هوش مصنوعی: ای ساقی، برای عاشقان بیا و جامی پر از هزار صدای شاد و شورانگیز بیاور که هزار بار دعوت به آمدن داده شود!
هوش مصنوعی: ای ساقی، از جامهای قدیمی بیا، چون بیتو دل و جانم دچار غم و ملال شدهاند.
هوش مصنوعی: دل من، که حالت مستی دارد، به جستجوی می است و هزار بار از بادهای خنک و زلال، جام را پر میکند.
هوش مصنوعی: لحظهای پرده را کنار بزن و زیبایی خود را نشان بده. خوشا به حال ما که زیبایی تو را به فال نیک گرفتهایم.
هوش مصنوعی: رقیب میان ما جدایی انداخت، من چه کار میتوانم بکنم؟ اگر دیگری مرتکب گناهی شود، آیا خون ما بیدلیل خواهد بود؟
هوش مصنوعی: احساس ناخوشایندی به من دست داده و نمیدانم با که از درد دلم سخن بگویم. از جویبارهای پر از ظاهرگرایی و حالاتی که واقعی نیستند خسته و ناراحت شدهام.
هوش مصنوعی: به نام خدا، به نعمتها و فضایل مردان بزرگ توجه کن، آنها در صبح و عصر به تسبیح و ذكر مشغولند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کسان که تلخی زهر طلب نمیدانند
ترش شوند و بتابند رو ز اهل سؤال
تو را که میشنوی طاقت شنیدن نیست
مرا که میطلبم خود چگونه باشد حال؟
شکفت لاله تو زیغال بشکفان که همی
[...]
به سیصد و چهل و یک رسید نوبتِ سال
چهارشنبه و سه روز باقی از شوّال
بیامدم به جهان تا چه گویم و چه کنم
سرود گویم و شادی کنم به نعمت و مال
ستوروار بدینسان گذاشتم همه عمر
[...]
اگر کمال بجاه اندر است و جاه بمال
مرا ببین که ببینی کمال را بکمال
من آن کسم که بمن تا بحشر فخر کند
هر آنکه بر سر یک بیت من نویسد قال
همه کس از قبل نیستی فغان دارند
[...]
همیشه گفتمی اندر جهان به حسن و جمال
چو یار من نبود وین حدیث بود محال
من آنچه دعوی کردم محال بود و نبود
از آنکه چشم من او را ندیده بود همال
ز نیکویی که به چشم من آمدی همه وقت
[...]
ز نور قبۀ زرین آینه تمثال
زمین تفته فرو پوشد آتشین سر بال
فروغ چتر سپهری بیک درخشیدن
بسنگ زلزله اندر زند بگاه زوال
درر چو لاله شود لعل در دهان صدف
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.