هله! ای دوست بیا باده بخور، غصه مخور
هر که او باده نخوردست از این کوچه بدر
عشق ما را بخرابات حقایق برساند
این چنین عشق ندیدیم در اطوار بشر
بیش از این منتظر یار بغفلت منشین
جهد آن کن که در این راه شوی ز اهل نظر
دلم از دست ببردی و ز پا افتادم
تو همه حیرت جان آمدی و رشک قمر
من ندیدم چو تو محبوب بدین غایت حسن
از کجا میرسی، ای دوست، چنین تازه و تر؟
هر که او روی ترا دید دلش خرم شد
نگزیند بهمه ملک جهان یار دگر
عشق در خانه جان آمد و قاسم می گفت:
نرود تا نکند خانه ما زیر و زبر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به دعوت دوستان برای لذت بردن از زندگی و فراموش کردن غصهها پرداخته است. شاعر میگوید که کسانی که به شادی و بادهنوشی روی نمیآورند، از زندگی حقیقی بیبهرهاند. عشق او به معشوقی خاص به عمق تازگی و زیبایی اشاره دارد و عشق را همچون دانهای در دل میبیند که نمیتواند بیاثر بماند. شاعر به لطافت و زیبایی معشوق اشاره میکند و اینکه دیدن او موجب شادمانی دلها است. در نهایت، شاعر بر اهمیت عشق و ارتباط عاطفی تأکید کرده و میگوید که عشق واقعی نمیتواند درون خانهاش را بلکه زندگیاش را دگرگون کند.
هوش مصنوعی: بیایید، دوستم! بیخیال غصهها باش و باده بنوش. هر کسی که باده نمینوشد، از این مسیر خارج شده است.
هوش مصنوعی: عشق ما به گونهای است که ما را به عمق واقعیات میبرد و تجربهای از عشق را که در میان انسانها وجود دارد، ندیدهایم.
هوش مصنوعی: بیش از این در انتظار محبوب نباش و به خاطر غفلت وقتت را هدر نکن. تلاش کن تا در این مسیر، از افراد آگاه و بصیرتدار شوی.
هوش مصنوعی: دل من را به شدت تحت تأثیر قرار دادی و حالا دیگر از پا افتادهام. تو با زیبایی و جذابیتت، همه حیرت و شگفتزدگی را به جانم آوردی و باعث حسادت ماه نیز شدی.
هوش مصنوعی: من تا به حال کسی را مانند تو ندیدهام که اینقدر زیبا باشد و نمیدانم از کجا به این زیبایی و تازگی دست یافتهای، ای دوست.
هوش مصنوعی: هر کسی که چهره تو را ببیند، دلش شاد و سرشار از خوشحالی میشود و حاضر نیست هیچ دوست دیگری را در جهان انتخاب کند.
هوش مصنوعی: عشق به وجود جان راه پیدا کرد و قاسم میگفت: نرود تا نگذارد که خانه ما به هم بریزد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از خضاب من و از موی سیه کردن من
گر همی رنج خوری، بیش مخور، رنج مبر!
غرضم زو نه جوانی است؛ بترسم که زِ من
خردِ پیران جویند و نیابند مگر!
رمضان رفت و رهی دور گرفت اندر بر
خنک آن کو رمضان را بسزا برد بسر
بس گرامی بود این ماه ولیکن چکنم
رفتنی رفته به و روی نهاده بسفر
سبکی کرد و بهنگام سفر کرد و برفت
[...]
عید شاداب درختیست که تا سال دگر
از گل و میوۀ او بوی همی یابی و بر
بوی آن گل بترازد چو خرد کار دماغ
بر آن میوه بتازد چو خرد سوی جگر
زین گل و میوه همان به که یکی گیرد بار
[...]
دستهها بسته به شادی بر ما آمدهای؟
تا نشان آری ما را ز دل افروز بهار؟
ای دلارام و دل آشوب و دلاویز پسر
عهد کرده بوفا با من و نابرده بسر
غم عشق تو روانم بلب آورده بلب
درد هجر تو توانم بسر آورده بسر
شمنان چون تو ندیدند و نبینند صنم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.