گنجور

 
قاسم انوار

هله! ای دوست بیا باده بخور، غصه مخور

هر که او باده نخوردست از این کوچه بدر

عشق ما را بخرابات حقایق برساند

این چنین عشق ندیدیم در اطوار بشر

بیش از این منتظر یار بغفلت منشین

جهد آن کن که در این راه شوی ز اهل نظر

دلم از دست ببردی و ز پا افتادم

تو همه حیرت جان آمدی و رشک قمر

من ندیدم چو تو محبوب بدین غایت حسن

از کجا میرسی، ای دوست، چنین تازه و تر؟

هر که او روی ترا دید دلش خرم شد

نگزیند بهمه ملک جهان یار دگر

عشق در خانه جان آمد و قاسم می گفت:

نرود تا نکند خانه ما زیر و زبر

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
کسایی

از خضاب من و از موی سیه کردن من

گر همی رنج خوری، بیش مخور، رنج مبر!

غرضم زو نه جوانی است؛ بترسم که زِ من

خردِ پیران جویند و نیابند مگر!

فرخی سیستانی

رمضان رفت و رهی دور گرفت اندر بر

خنک آن کو رمضان را بسزا برد بسر

بس گرامی بود این ماه ولیکن چکنم

رفتنی رفته به و روی نهاده بسفر

سبکی کرد و بهنگام سفر کرد و برفت

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۶۷ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
ازرقی هروی

عید شاداب درختیست که تا سال دگر

از گل و میوۀ او بوی همی یابی و بر

بوی آن گل بترازد چو خرد کار دماغ

بر آن میوه بتازد چو خرد سوی جگر

زین گل و میوه همان به که یکی گیرد بار

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۶۱ مورد هم آهنگ دیگر از ازرقی هروی
منوچهری

دسته‌ها بسته به شادی بر ما آمده‌ای؟

تا نشان آری ما را ز دل افروز بهار؟

مشاهدهٔ ۱۱ مورد هم آهنگ دیگر از منوچهری
قطران تبریزی

ای دلارام و دل آشوب و دلاویز پسر

عهد کرده بوفا با من و نابرده بسر

غم عشق تو روانم بلب آورده بلب

درد هجر تو توانم بسر آورده بسر

شمنان چون تو ندیدند و نبینند صنم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه