اول ثبوت عرش، پس آنگه جلوس یار
این نکته را بدان و مثل را بیاد دار
آن دم که عرش و فرش نبود و خدای بود
آن دم مقر عز بکجا بود اختیار؟
این رمز چیست؟ حاصل این قصه بازگو
این را هم تو ندانی و مثل تو صد هزار
حق بر عروش جمله ذرات مستویست
این نکته را ببین تو، ولی سر نگاه دار
دل عرش اعظمست خدا را، باتفاق
آنجاست دار سلطنت، آنجاست یار غار
تا چند ناله می کنی از سوز و درد دل؟
خواهی ز درد دل برهی، دل بدو سپار
تا چند در موافقت نفس راهزن؟
خواهی که جان ز غم ببری، دست از او مدار
در انتظار وعده فردا بسوختی
نقدست وصل یار، چه حاجت به انتظار؟
آخر بصد زبان مقر آمد بعجز خویش
قاسم، ز شکرهای ایادی بی شمار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به عمق وجود خداوند و عظمت عرش و مقام او اشاره میکند. میگوید پیش از آفرینش عرش و فرش، تنها خدا بود و قدرت او در تمامی جا حکمفرما بود. او به اهمیت دل و نزدیکی آن به خداوند اشاره میکند و بیان میدارد که دل بزرگترین عرش است و در آن سلطنت خداوند برقرار است. شاعر از انسان میخواهد که به جای ناله و شکایت از درد دل، به خداوند اعتماد کند و دلش را به او بسپارد. همچنین، تاکید میکند که نیازی به انتظار برای وصال خدا نیست، زیرا وجود او همواره در دسترس است و شکرگزاری از نعمتهای او از ضروریات زندگی است.
هوش مصنوعی: ابتدا وجود عرش را در نظر داشته باش، سپس نشستن محبوب را درک کن. این نکته را در ذهن بسپار و مثل آن را به یاد داشته باش.
هوش مصنوعی: زمانی که نه آسمان بود و نه زمین، بلکه فقط خدا وجود داشت، در آن زمان مرکز عزت و قدرت کجا بود و اختیار در دست چه کسی بود؟
هوش مصنوعی: این راز چیست؟ نتیجه این داستان را برای ما بیان کن. حتی اگر تو هم نتوانی آن را بفهمی، هزاران نفر دیگر نیز همینطور هستند.
هوش مصنوعی: حق در عرش وجود همه ذرات و موجودات قرار دارد. این نکته را در نظر داشته باش، اما سرت را پایین نگهدار.
هوش مصنوعی: دل انسان به وسعت عرش الهی است و در حقیقت، مرکز سلطنت و حکومت الهی به شمار میرود. آنجا جایی است که دوست و یار واقعی وجود دارد و همه چیز در آن بر اساس اراده خداوند شکل میگردد.
هوش مصنوعی: چقدر میخواهی از غم و درد خود شکایت کنی؟ اگر میخواهی از این آلام رها شوی، دل خود را به او بسپار.
هوش مصنوعی: چقدر میخواهی که به نفس خودت و خواستههایش که تو را منحرف میکند، گوش بدهی؟ اگر میخواهی از غمها رهایی یابی، نباید از آن دست بکشی.
هوش مصنوعی: در انتظار وعده فردا خود را سوزاندی، در حالی که دسترسی به وصال یار در همین لحظه باشد، پس نیازی به انتظار نیست.
هوش مصنوعی: در نهایت، قاسم به زبانهای مختلف به ناتوانی خود اعتراف کرد و در برابر نعمتهای بیپایان الهی، شکرگزاری کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خواجه، این همه که تو بر میدهی شمار
بادام تر و سهیکی و بهمان و باستار
مار است این جهان و جهانجوی مارگیر
از مارگیر مار برآرد همی دمار
نیلوفر کبود نگه کن میان آب
چون تیغ آبداده و یاقوت آبدار
همرنگ آسمان و به کردار آسمان
زردیش بر میانه چو ماه ده و چار
چون راهبی که دو رخ او سال و ماه زرد
[...]
از دیدن و بسودن رخسار و زلف یار
در دست مشک دارم و در دیده لاله زار
بامشک رنگ دارم از آن زلف مشکرنگ
با لاله کار دارم از آن روی لاله کار
ماندست چون دل من در زلف او اسیر
[...]
یکروز مانده باز زماه بزرگوار
آیین مهر گان نتوان کرد خواستار
آواز چنگ وبربط و بوی شراب خوش
با ماه روزه کی بود این هر دو سازگار
ورزانکه یاد از و نکنی تنگدل شود
[...]
باران قطره قطره همی بارم ابروار
هر روز خیره خیره ازین چشم سیل بار
ز آن قطره قطره، قطره باران شده خجل
ز آن خیره خیره، خیره دل من ز هجر یار
یاری که ذره ذره نماید همی نظر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.