هوای یارو دیارم چو بگذرد بخیال
شود کناره ام از آب دیده مالامال
در جواب او
سر آمد ارچه که والای آل شد بمثال
ولی که تافته قرمزیست سید آل
رکیب دار امیر قطیفه آمد شرب
ازینسبب که بود انتساب او بدوال
زصوف اطلس اینرختخانه ام محروم
چو آنکسی که نرفته برو حرام و حلال
نیاورد چو کتان تاب ماه سالوی قرض
ولی بگردنش افتد بهاش تا سر سال
همانکه داد بزیلوچه صدر مسندوجاه
بکفش نیز حوالت نمود صف نعال
هر آن قماش که موصوف شد بپای انداز
بدست باش که آن هست سربسر پامال
پیش گفته قاری ز شعر بافنده
بگو ملاف که نارند پیش روسی شال
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به احساسات و یادآوریهایش درباره دوستان و عزیزانش اشاره میکند. او از چشمانش پر از اشک و غم یاد میکند و به وضوح نشان میدهد که این احساسات فراموشناشدنی هستند. شاعر همچنین به موضوعات اجتماعی و فرهنگی اشاره میکند و در مورد لباسها و وضعیت زندگی صحبت میکند. در نهایت، او به نوعی انتقاد از جامعه و روابط انسانی میکند و به اهمیت ارتباطات در زندگی افراد اشاره دارد.
هوش مصنوعی: وقتی که هوای دوست و دیارم به یادی از گذشته بیفتد، چشمانم پر میشود از اشک و حسرت.
هوش مصنوعی: اگرچه به پایان رسید، اما مقام والای خانواده آل باقی است، مانند ولی که نشانهای از علو و برتری است، همانند تافتۀ قرمزی که نشاندهندۀ مقام و وضیعت خاصی است.
هوش مصنوعی: امیر با لباس زیبا و شیک به مهمانی آمد و از این بابت خوشحال بود، چرا که به گروهی خاص وابسته بود.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده که من از لذتهای زندگی، مانند کسی هستم که به مکان مقدس یا ویژهای نرفته و از آن چیزهای حلال و حرام محروم ماندهام. به نوعی، احساس کمبود و نداشتن دسترسی به نعمتها و خوشیها را بیان میکند.
هوش مصنوعی: به اندازه یک سالی که طول میکشد تا بهای قرض را بپردازد، او به زحمت میافتد و البته در آغاز راه، فرشهاش به آسانی نمیافتد.
هوش مصنوعی: شخصی که به دیگری مقام و منزلتی داده و او را بر جایگاه بزرگی نشاند، در عین حال کفش او را نیز به او برگردانید، این نشاندهنده تواضع و فروتنی اوست.
هوش مصنوعی: هر نوعی که توصیف شود، آن را در پای خود قرار بده، زیرا تمام آن به دست تو است و ممکن است به راحتی نادیده گرفته شود.
هوش مصنوعی: قاری از شاعری سخن میگوید که در حین بافتن شعر، از زحمات و مشکلاتی که پیش روی اوست سخن میگوید. به او گوشزد میکند که نگران نباشد، چون در کنار کسانی که در ظاهر به نظر میرسند شلخته و بینظم هستند، این شعلههایی از نار میسوزد که نشان از تلاش و کوشش او دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کسان که تلخی زهر طلب نمیدانند
ترش شوند و بتابند رو ز اهل سؤال
تو را که میشنوی طاقت شنیدن نیست
مرا که میطلبم خود چگونه باشد حال؟
شکفت لاله تو زیغال بشکفان که همی
[...]
به سیصد و چهل و یک رسید نوبتِ سال
چهارشنبه و سه روز باقی از شوّال
بیامدم به جهان تا چه گویم و چه کنم
سرود گویم و شادی کنم به نعمت و مال
ستوروار بدینسان گذاشتم همه عمر
[...]
اگر کمال بجاه اندر است و جاه بمال
مرا ببین که ببینی کمال را بکمال
من آن کسم که بمن تا بحشر فخر کند
هر آنکه بر سر یک بیت من نویسد قال
همه کس از قبل نیستی فغان دارند
[...]
همیشه گفتمی اندر جهان به حسن و جمال
چو یار من نبود وین حدیث بود محال
من آنچه دعوی کردم محال بود و نبود
از آنکه چشم من او را ندیده بود همال
ز نیکویی که به چشم من آمدی همه وقت
[...]
ز نور قبۀ زرین آینه تمثال
زمین تفته فرو پوشد آتشین سر بال
فروغ چتر سپهری بیک درخشیدن
بسنگ زلزله اندر زند بگاه زوال
درر چو لاله شود لعل در دهان صدف
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.