گنجور

 
نظام قاری

هوای یارو دیارم چو بگذرد بخیال

شود کناره ام از آب دیده مالامال

در جواب او

سر آمد ارچه که والای آل شد بمثال

ولی که تافته قرمزیست سید آل

رکیب دار امیر قطیفه آمد شرب

ازینسبب که بود انتساب او بدوال

زصوف اطلس اینرختخانه ام محروم

چو آنکسی که نرفته برو حرام و حلال

نیاورد چو کتان تاب ماه سالوی قرض

ولی بگردنش افتد بهاش تا سر سال

همانکه داد بزیلوچه صدر مسندوجاه

بکفش نیز حوالت نمود صف نعال

هر آن قماش که موصوف شد بپای انداز

بدست باش که آن هست سربسر پامال

پیش گفته قاری ز شعر بافنده

بگو ملاف که نارند پیش روسی شال

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
رودکی

کسان که تلخی زهر طلب نمی‌دانند

ترش شوند و بتابند رو ز اهل سؤال

تو را که می‌شنوی طاقت شنیدن نیست

مرا که می‌طلبم خود چگونه باشد حال؟

شکفت لاله تو زیغال بشکفان که همی

[...]

کسایی

به سیصد و چهل و یک رسید نوبتِ سال

چهارشنبه و سه روز باقی از شوّال

بیامدم به جهان تا چه گویم و چه کنم

سرود گویم و شادی کنم به نعمت و مال

ستوروار بدین‌سان گذاشتم همه عمر

[...]

عنصری

اگر کمال بجاه اندر است و جاه بمال

مرا ببین که ببینی کمال را بکمال

من آن کسم که بمن تا بحشر فخر کند

هر آنکه بر سر یک بیت من نویسد قال

همه کس از قبل نیستی فغان دارند

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
فرخی سیستانی

همیشه گفتمی اندر جهان به حسن و جمال

چو یار من نبود وین حدیث بود محال

من آنچه دعوی کردم محال بود و نبود

از آنکه چشم من او را ندیده بود همال

ز نیکویی که به چشم من آمدی همه وقت

[...]

ازرقی هروی

ز نور قبۀ زرین آینه تمثال

زمین تفته فرو پوشد آتشین سر بال

فروغ چتر سپهری بیک درخشیدن

بسنگ زلزله اندر زند بگاه زوال

درر چو لاله شود لعل در دهان صدف

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه