گنجور

 
نظام قاری

چون تنک نباشد دل مسکین حمامی

کش یار هم آواز بگیرند بدامی

در جواب آن

بی لبس نفیست که کند پیش قیامی

هر جا که روی پیش بزرگان بسلامی

فانوس بوالا چه کند خیمه پردود

قندیل بکش تا نبشینم بظلامی

بآاسترای روی اتو دیده مگو حال

هرگز نبرد سوخته قصه بخامی

بر شرب فراویزکه راندند خوش افتاد

چون دست من ودامن طاوس خرامی

خرگاه به پیرامن وی خج ببرکت

گوئی بر شاهیست کمر بسته غلامی

معجر چو بر آن دامک سر دید سر آغوش

میگفت زاندوه جدائی بمقامی

چین گربجین آورد از غم نه عجب آن

کش یارهم آغوش بگیرند بدامی

قاری جهت رخت بود جاه و بزرگی

هربی سروپائی نشود صدر انامی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
امامی هروی

ای غایت اندیشهٔ دانش سخنت را

می بوسم و می دارم چون دیده گرامی

شاید که ببندد کمر از لطف سخن‌هات

آب سخن جان سخنگو به غلامی

تو خضری و لطف سخنت آب حیاتست

[...]

سعدی

چون تنگ نباشد دل مسکین حمامی

که‌ش یار هم آواز بگیرند به دامی

دیشب همه شب دست در آغوش سلامت

و امروز همه روز تمنای سلامی

آن بوی گل و سنبل و نالیدن بلبل

[...]

اوحدی

ای داده بر وی تو قمر داو تمامی

پیش تو کمر بسته اسیران به غلامی

از شرم بنا گوش تو در گوشه نشیند

گر ماه ببیند که تو در گوشهٔ بامی

هر لحظه بدان زلف چو دامم بفریبی

[...]

نسیمی

گر طالب آنی که بماند ز تو نامی

از خانه ناموس برون نه دو سه گامی

قربان شو و بشنو ز لب یار پیامی:

عیار چو منصور شود بر همه کامی

قاسم انوار

ای ماه معربد، ز کجایی و چه نامی؟

یا رب بفدای تو دو صد جان گرامی

هر شیوه که بینم همه حسنست و ملاحت

روی تو ز روم آمد و زلفین تو شامی

پیچ و گره زلف تو ناگاه عیان شد

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از قاسم انوار
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه