گنجور

 
امامی هروی

ای غایت اندیشهٔ دانش سخنت را

می بوسم و می دارم چون دیده گرامی

شاید که ببندد کمر از لطف سخن‌هات

آب سخن جان سخنگو به غلامی

تو خضری و لطف سخنت آب حیاتست

معلوم شد این حریف دلم را بتمامی

ختمست سخن بر تو و یارای سخن نیست

در دور تو کسرا که تو سلطان کلامی

نام تو امامی است بلی زیبدت این نام

بر لفظ و معانی چو امیری و امامی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سعدی

چون تنگ نباشد دل مسکین حمامی

که‌ش یار هم آواز بگیرند به دامی

دیشب همه شب دست در آغوش سلامت

و امروز همه روز تمنای سلامی

آن بوی گل و سنبل و نالیدن بلبل

[...]

اوحدی

ای داده بر وی تو قمر داو تمامی

پیش تو کمر بسته اسیران به غلامی

از شرم بنا گوش تو در گوشه نشیند

گر ماه ببیند که تو در گوشهٔ بامی

هر لحظه بدان زلف چو دامم بفریبی

[...]

نسیمی

گر طالب آنی که بماند ز تو نامی

از خانه ناموس برون نه دو سه گامی

قربان شو و بشنو ز لب یار پیامی:

عیار چو منصور شود بر همه کامی

قاسم انوار

ای ماه معربد، ز کجایی و چه نامی؟

یا رب بفدای تو دو صد جان گرامی

هر شیوه که بینم همه حسنست و ملاحت

روی تو ز روم آمد و زلفین تو شامی

پیچ و گره زلف تو ناگاه عیان شد

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از قاسم انوار
نظام قاری

چون تنک نباشد دل مسکین حمامی

کش یار هم آواز بگیرند بدامی

بی لبس نفیست که کند پیش قیامی

هر جا که روی پیش بزرگان بسلامی

فانوس بوالا چه کند خیمه پردود

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از نظام قاری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه