ای مقنعه و شده مرا صبحی و شامی
مو بندو سرانداز چو نوری و ظلامی
آن زینت و ترتیب در آرایش آن گوشک
خوش بود دریغا که نکردند دوامی
هرگاه که با پیر نمد نیست جرز دان
حقا که عصارا نبود رسم قیامی
روشن نکنی دیده بالباس چهله
از رخت سیه تا ننشینی بظلامی
پرگار صفت انکه بزیلو چه قدم زد
بیرون ننهد هرگز ازین دایره کامی
از جقه و دربندی و تشریف سقرلاط
خاصی بجهان فرق توان کرد زعامی
گر خواجه دهد مژده تشریف بقاری
آن لحظه بدل میرسد از دوست پیامی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و جذابیت مقنعه و تأثیر آن بر روحیه شاعر پرداخته است. شاعر از زینت و آرایش مقنعه به عنوان نماد زیبایی یاد میکند و افسوس میخورد که چنین زیبایی دائمی نیست. او همچنین به نیکی و راستی اشاره میکند و میگوید که اگر با شخصی با دانش باشد، حقیقت آشکار میشود. شاعر بر این نکته تأکید دارد که در دنیای پر زرق و برق، باید از ظواهر پرهیز کرد و به واقعیتها توجه کرد. در نهایت، او از ارتباط با دوستان و لحظات دلپذیر که ممکن است پیش بیاید، سخن میگوید.
هوش مصنوعی: ای مقنعه، تو باعث شدهای که صبح و شب من دستخوش تغییراتی شوم. موهایم را بپوشانی و مانند نوری در صبح و تاریکی در شب برایم باشی.
هوش مصنوعی: زیبایی و آراستگی گوشهای که در آن بود، بسیار دلنشین و جذاب بود، اما افسوس که این زیبایی پایدار نماند.
هوش مصنوعی: هر زمان که با فردی باتجربه و سالخورده مشورت نکنی، حقاً که به حقیقت رسیدن و موفقیت به سادگی ممکن نیست.
هوش مصنوعی: اگر چشمت را با پوشش خاصی نپوشانی، از پوشش سیاه تو نخواهی توانست به روشنی بنگری و در تاریکی نخواهی ماند.
هوش مصنوعی: آنکه به خوبی و بر قواعد درست زندگی میکند، همیشه در مسیر موفقیت و خوشبختی باقی میماند و هرگز از دایره خوشیها خارج نمیشود.
هوش مصنوعی: از روشهای ظاهری و تشریفات ظاهری که بعضی افراد دارند، میتوان فهمید که تفاوتی در مقام و رهبری واقعی وجود دارد.
هوش مصنوعی: اگر خواجه خبر خوشی درباره آمدن شخصی مهم بدهد، در آن لحظه پیامی از سوی دوست به قلب میرسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای غایت اندیشهٔ دانش سخنت را
می بوسم و می دارم چون دیده گرامی
شاید که ببندد کمر از لطف سخنهات
آب سخن جان سخنگو به غلامی
تو خضری و لطف سخنت آب حیاتست
[...]
چون تنگ نباشد دل مسکین حمامی
کهش یار هم آواز بگیرند به دامی
دیشب همه شب دست در آغوش سلامت
و امروز همه روز تمنای سلامی
آن بوی گل و سنبل و نالیدن بلبل
[...]
ای داده بر وی تو قمر داو تمامی
پیش تو کمر بسته اسیران به غلامی
از شرم بنا گوش تو در گوشه نشیند
گر ماه ببیند که تو در گوشهٔ بامی
هر لحظه بدان زلف چو دامم بفریبی
[...]
گر طالب آنی که بماند ز تو نامی
از خانه ناموس برون نه دو سه گامی
قربان شو و بشنو ز لب یار پیامی:
عیار چو منصور شود بر همه کامی
ای ماه معربد، ز کجایی و چه نامی؟
یا رب بفدای تو دو صد جان گرامی
هر شیوه که بینم همه حسنست و ملاحت
روی تو ز روم آمد و زلفین تو شامی
پیچ و گره زلف تو ناگاه عیان شد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.