بالا بلند عشوه گر نقش بازمن
کوتاه کرد قصه عمر دراز من
در جواب آن
تخفیفه فراخ بر سر فراز من
کوتاه کرد قصه عمر دراز من
آیا زد رزی آن فرجی کی رسد که او
گردد بآستین گرم کار سازمن
کردم به بی ازاری خود دامنی فرو
غماز بود چاک عیان کرد راز من
خاصم ببر گرفته بامید ارمکی
تا کی شود قرین حقیقت مجاز من
آنصوف سبز چون نگرم دگمها بر او
گویم نگاه کن ببر سرو ناز من
ترسم شوم برهنه زطاعت که میبرد
ناپاکی لباس حضور نماز من
قاری بغیر حجله رخت زفاف نیست
بالا بلند عشوه گر نقش باز من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به تصویر یک معشوق زیبا و فریبنده اشاره میکند که تاثیر عمیقی بر زندگی او گذاشته و عمرش را کوتاه کرده است. او از حسرت و ناپایداری عشق سخن میگوید و به فراز و نشیبهای این رابطه میپردازد. شاعر از رازهای پنهان دلش و سر به زیر بودن خود در برابر این عشق سخن میگوید و نگران از دست دادن معصومیت و پاکیاش است. او همچنین به آرزوی وصال و حقیقت عشق اشاره میکند و زیبایی معشوق را ستایش میکند. بهطور کلی، شعر به تجربههای عاشقانه، غم و امید شاعر در زندگی اشاره دارد.
هوش مصنوعی: عشق و زیبایی کسی باعث شد که من احساس کوچکتری نسبت به زندگیام داشته باشم و داستان عمر من به اندازهای که فکر میکردم طولانی نیست.
هوش مصنوعی: عمر طولانی من به راحتی و مختصر بیان شد و خلاصهای از آن به من داده شد.
هوش مصنوعی: آیا زمانی خواهد رسید که دشواریها برطرف شود و او به کمک و حمایت من بیاید؟
هوش مصنوعی: من از دلگیری خودم دامن میزنم، چاک دامنام راز و اندوه مرا آشکار کرد.
هوش مصنوعی: من دلم را از غم و اندوه گرفتهام و منتظر یک خوشبختی و شادی هستم. تا چه زمانی باید در این دنیا قرار بگیرم که واقعیت و حقیقت بر شوق و آرزوهای من غلبه کند؟
هوش مصنوعی: وقتی به زیباییهای سبز نگریستم، به او میگویم که به ببر سرو ناز من توجه کن.
هوش مصنوعی: نگرانی دارم که اگر در عبادت و اطاعتی که انجام میدهم، ناپاکی و گناهی وجود داشته باشد، لباس پاکی و حضور روحانیام در نماز از بین برود.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساس و حسرت عاشقی میپردازد. شاعر به زیبایی و دلربایی معشوق اشاره کرده و میگوید که بدون حضور معشوق، هیچ لذتی از زیباییهای دنیا ندارد. به نوعی، او بر این نکته تأکید میکند که عشق واقعی تنها در کنار محبوب معنا پیدا میکند و بدون او زندگی فاقد شور و زیبایی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بالابلند عشوه گر نقش باز من
کوتاه کرد قصه زهد دراز من
دیدی دلا که آخر پیری و زهد و علم
با من چه کرد دیده معشوقه باز من
میترسم از خرابی ایمان که میبرد
[...]
ای قامت بلند تو عمر دراز من
محراب ابروی تو محل نماز من
هستم چو شمع شب همه شب در گداز و سوز
و آگه نیی ز گریه و سوز و گداز من
رازم به زیر پرده ز مردم نهفته بود
[...]
یارب که خواند آیت عجر و نیاز من
بر شاه بنده پرور مسکین نواز من
یارب که گوید از من مسکین خاکسار
با شهسوار سر کش گردون فراز من
کای نوربخش چشم جهان بین مردمان
[...]
دل کی رسد به وصل تو ای سروناز من؟
یک کوچه است زلف ز راه دراز من
چون بوی گل که می شود از برگ بیشتر
بی پرده شد ز پرده بسیار راز من
غیر از بهار خشک مرا در بساط نیست
[...]
چون شمع تا چکیدن اشکست ساز من
هستی خطیست و قف جبینگداز من
دامن به چین شکست ز نومیدی رسا
دستی در آستین به هر سو دراز من
آخر تلاش لغزش پا دامنم کشید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.