چون شمع تا چکیدن اشکست ساز من
هستی خطیست و قف جبینگداز من
دامن به چین شکست ز نومیدی رسا
دستی در آستین به هر سو دراز من
آخر تلاش لغزش پا دامنم کشید
هموار شد خیال نشیب و فراز من
برخاستم ز خاک و نشستم همان به خاک
دیگر مجو قیام و قعود از نماز من
چون شمع در ادبگه همواری زبان
برهم زدم لبی که همان بود گاز من
تا در زبان خامهٔ حیرت بیان شقی است
خالیست در بساط سخن جای ناز من
وحشت غبار عمر ندانم کجا رسید
مقصد گداز قافلهٔ برق تاز من
مینا شکسته در سر ره گریه میکند
چون طفل اشک آبلهٔ خاکباز من
زبن فطرتی که ننگ خیالات آگهیست
دشوار شد چو فهم حقیقت مجاز من
دارم چو حلقه عهدهٔ نامحرمی به دوش
بیرون در نشاند مرا پاس راز من
سعی جبین عرق شد ومحروم سجده ماند
بیدل در آب ریخت خجالت نیاز من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساساتی عمیق و درونی اشاره دارد، جایی که شاعر حس ناامیدی، درد، و بیقراری را به تصویر میکشد. او خود را شبیه شمعی میبیند که اشک میریزد و در میان کشمکشهای زندگی، به تلاشی بینتیجه تلاش میکند. شاعر به این نکته میپردازد که با وجود تمام زحمتها، به همان نقطه اولیه خود باز میگردد. او دچار وحشت از گذر عمر است و در تلاش است تا حقیقت را از خیالات متمایز کند. در نهایت، احساس عجز و نیاز به پاسخ را ابراز میکند و از عدم توانایی در برآورده کردن نیازهای روحی خود سخن میگوید. کل این شعر نشاندهنده نوعی پژواکی از درد و تلاش برای درک زندگی است.
هوش مصنوعی: من مثل شمعی هستم که با ریختن اشکهایم میسوزم و وجودم همچون خطی است که به خاطر درد و ناراحتی به چهرهام علامت میزند.
هوش مصنوعی: به خاطر ناامیدی، دامنم را به هم میزنم و دستم را در آستین به هر سو دراز میکنم.
هوش مصنوعی: سرانجام، سعی و تلاش من باعث شد که لغزش پاهای من دامنم را بگیرد و افکارم دربارهی فراز و نشیبها آسانتر شد.
هوش مصنوعی: از خاک برخاستم و دوباره به خاک نشستم. دیگر به قیام و قعود در نماز من توجه نکن.
هوش مصنوعی: وقتی در محفل ادب و فرهنگ حاضر شدم، مانند شمعی که نورش را میپراکند، زبانم را در میاورد؛ لبی که همیشه در حال گفتگو بود، حالا به آرامی در گاز من قرار گرفته بود.
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که تا زمانی که احساس حیرت در زبان وجود دارد و قلم نتواند به خوبی احساسات را بیان کند، جایی برای ابراز حس ناز و ظرافت من در کلام وجود ندارد. به عبارت دیگر، زمانی که قوه بیان در کلام ضعیف است، نمیتوان به خوبی احساسات و زیباییها را منتقل کرد.
هوش مصنوعی: ترس و نگرانی از گذر زمان را نمیدانم که به کجا میرسد، در حالی که زندگی من مانند قافلهای از برق در حال سفر است.
هوش مصنوعی: مینای شکسته در کنار راه، مانند کودکی که به خاطر درد پاهایش اشک میریزد، با احساس غم و اندوه گریه میکند.
هوش مصنوعی: از آنجا که فطرت من از آلودگیهای خیالات و تصورات پاک است، درک حقیقت برای من دشوار شده است.
هوش مصنوعی: من مانند حلقهای به گردن نامحرم قرار گرفتهام و بهعنوان حامی راز من، مرا در بیرون در گذاشتهاند.
هوش مصنوعی: تلاش و کوشش من باعث عرق کردن پیشانیام شد، اما نتوانستم به سجده بروم. بیدل به نشانه خجالت و نیاز، در آب اشک خود را ریخت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بالابلند عشوه گر نقش باز من
کوتاه کرد قصه زهد دراز من
دیدی دلا که آخر پیری و زهد و علم
با من چه کرد دیده معشوقه باز من
میترسم از خرابی ایمان که میبرد
[...]
ای قامت بلند تو عمر دراز من
محراب ابروی تو محل نماز من
هستم چو شمع شب همه شب در گداز و سوز
و آگه نیی ز گریه و سوز و گداز من
رازم به زیر پرده ز مردم نهفته بود
[...]
بالا بلند عشوه گر نقش بازمن
کوتاه کرد قصه عمر دراز من
تخفیفه فراخ بر سر فراز من
کوتاه کرد قصه عمر دراز من
آیا زد رزی آن فرجی کی رسد که او
[...]
یارب که خواند آیت عجر و نیاز من
بر شاه بنده پرور مسکین نواز من
یارب که گوید از من مسکین خاکسار
با شهسوار سر کش گردون فراز من
کای نوربخش چشم جهان بین مردمان
[...]
دل کی رسد به وصل تو ای سروناز من؟
یک کوچه است زلف ز راه دراز من
چون بوی گل که می شود از برگ بیشتر
بی پرده شد ز پرده بسیار راز من
غیر از بهار خشک مرا در بساط نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.