غم من از نفس پندگو چه کم گردد
بر آتشم چو گل و لاله باد دم گردد
بدا معامله، او بی دماغ و من بی دل
خوش آن که معذرتی صرف بر ستم گردد
ترا تنی ست که بر وی سمن خسک پاشد
مرا دلی ست که در وی نشاط غم گردد
نمانده تاب غمش خاطر رقیب مجوی
کسی چه در پی صید گسسته دم گردد
ز ذوق گریه پرستم دل و تو می نگری
نگه مباد ز بار سرشک خم گردد
بدین قدر که لبی تر کنی و من بمکم
ترا ز باده نوشین چه مایه کم گردد
به غصه راضیم اما به دشنه دریابی
دمی که سینه و ناخن هلاک هم گردد
رسیده ایم به کوی تو جای آن دارد
که عمر صرف زمین بوسی قدم گردد
تو پا به پرسش من کرده خاکی و ترسم
که خاک پای تو تاج سر قسم گردد
سبکسری ست به دریوزه طرب رفتن
خوشا دلی که به اندوه محتشم گردد
رخی که در نظرستم به جلوه گل پاشد
تفی که در جگرستم به دیده نم گردد
گرفته خاطر غالب ز هند و اعیانش
بر آن سرست که آواره عجم گردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این اشعار حاوی احساساتی عمیق از غم و درد عشق هستند. شاعر به تنگنای احساسی و تأثیرات منفی ناشی از جدایی اشاره میکند. غم و اندوه او به گونهای است که بر روی زندگیاش سایه افکنده و به فقدان معشوق و دردهای درونیاش پرداخته است. او تضادهای عاطفی را به تصویر میکشد، از جمله سرخوردگی ناشی از عشق و لذتهای زودگذر. شاعر با استفاده از تصاویر زیبا و استعاری، به توصیف احساسات عاشقانه و درهمآمیختگی غم و شوق میپردازد. در نهایت، به نوعی عاطفه و ارتباط عمیق با معشوق اشاره دارد و بیان میکند که چگونه زندگیاش صرف عشق و درد او میشود.
هوش مصنوعی: غم و درد من از گفتههای تو هیچ کم نمیشود، چون نفس تو مانند بادی است که برای آتشم مانند گل و لاله نرمی و لطافت به ارمغان نمیآورد.
هوش مصنوعی: تجارت بدی کردهایم؛ او بیاحساس و من بیدل. خوشحالم که تنها یک عذرخواهی بر ظلمی که شده است، کافی است.
هوش مصنوعی: تو بدنی داری که بر آن گلی خوشبو سبز میشود، و من دلی دارم که در آن شادی به غم تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: در این بیت گفته شده که دیگر از طاقت و توانایی تحمل غم و اندوه او چیزی باقی نمانده است. بنابراین، به دنبال کسی نباش که از غم او بشدت ناراحت باشد، زیرا ممکن است آن شخص نیز به خاطر ناراحتی خود، نتواند به درستی رفتار کند و از او چیزی را به دست نیاورد.
هوش مصنوعی: از شوق و احساس عمیق گریه میکنم و تو به من نگاه میکنی؛ امیدوارم این نگاه تو باعث نشود که سر درد و غم بر زمین بیفتد.
هوش مصنوعی: اگر کمی لب خود را تر کنی و من را در این کار کمک کنی، چه مقدار از شراب خوشمزه کم خواهد شد؟
هوش مصنوعی: من به غم و اندوهی که دارم راضیام، اما میخواهم بدانم چه زمانی درد و رنج من به حدی میرسد که زندگی و جانم را به خطر اندازد.
هوش مصنوعی: به محله تو رسیدیم و جای دارد که عمر خود را صرف بوسیدن زمین زیر پاهای تو کنیم.
هوش مصنوعی: تو که با من درگیر پرسشها هستی، از خاکی به پایین آمدهای و من نگرانم که خاک پای تو به قدری باارزش شود که بر سر من تاجی بگردد.
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که با دل شاد و سبکسر در جستجوی شادی و خوشی است، حتی اگر روزی در غم و ناراحتی غرق شود.
هوش مصنوعی: چهرهای که در نظر من همچون گل زیباست، اشکی که در دل دارم به چشمانم سرایت میکند.
هوش مصنوعی: دل غالب به زیباییهای هند و اشراف آن مشغول است، اما نگران است که شاید روزی دچار بیجایی و آوارهگی در میان بیگانهها شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تو سعی کن که دلت ساده از رقم گردد
که دل چو پاک شد از نقش، جام جم گردد
قضا چو تیغ برآرد گشاده ابرو باش
که این سلاح ز چین جبین دو دم گردد
قدم ز دایره اختیار بیرون نه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.