گنجور

 
قاآنی

لحن اسماعیل و رویش آفت چشمست و گوش

آن برد از چشم خواب و این برد از گوش هوش‌

حسن او دل را به‌رقص آرد ولی از راه‌چشم

صوت او جان را به وجد آرد ولی از راه گوش

شوق دیدار نکویش پیر را سازد جوان

شور آواز حزینش خام را آرد به جوش

چون به بزم باده برخیزد ز لب آواز او

بانگ چنگ از جام می آید به گوش باده‌نوش

ای که گویی گر ننوشد می چسان آید به رقص

او به می حاجت ندارد با دو چشم می‌فروش

از پس دیوار باغی گر صدایش بشنوی

می‌خوری سوگند کاینک بلبل آمد در خروش

رام شد با آهوی چشمش دل دیوانه‌ام

راست بودست اینکه مجنون انس گیرد با وحوش‌

‌گر نه یوسف از چه در مصر جمال آمد عزیز

ورنه داود از چه دارد زلفکان درع‌پوش

او گر اسماعیل مردم را چرا قربان کند

گر خلیل صادقی ای دل درین دعوی بکوش

سرخ زنبوریست لعلش لیک چون زنبور نحل

هم زند از نغمه نیش و هم دهد از بوسه نوش

جای دارد گر بترسد زو امیر ملک جم

زانکه او از زلف دارد مار ضحاکی به دوش

موی او بر روی او قاآنیا گر بنگری

خیره گردی کز چه شیطان چیره آمد بر سروش

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
ادیب صابر

نیست از قدر و خطر در هفت کشور هم کفوش

زین همی نازد ولیش و زان همی سوزد عدوش

گر عدو خواهد که در راه خلافش دم زند

نم نماند در دهانش دم بگیرد در گلوش

اوج علیین نخوانم همت عالیش را

[...]

امیرخسرو دهلوی

مست و لایعقل گذشتم از در میخانه دوش

سالکی دیدم نشسته پیش پیر می فروش

گشته از دنیا و مافیها به کلی اختیار

از پی یک جرعه می بر باد داده عقل و هوش

مطربان افتاده بی خود هر یکی بر یک طرف

[...]

سیف فرغانی

ای خریداران رویت عاشقان جان فروش

شور در مردم فتاد از عشق رویت رو بپوش

با قفاداران انجم ماه نتواند زدن

با رخت پهلو اگر خورشید باشد پشت روش

من خمش بودم مرا آورد شوقت در سخن

[...]

کمال خجندی

یار خرمن سوز ما گو روی گندمگون بپوش

ورنه خواهد سوخت خرمن هر کرا عقل است و هوش

روی گندمگون نمود و جان ما یک جو فروخت

از چه شد باز اینچنین گندم نمای جو فروش

شاهدان از گوشها کردند درها را رها

[...]

حافظ

دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش

وز شما پنهان نشاید کرد سِرِّ مِی‌فروش

گفت آسان گیر بر خود کارها کز رویِ طبع

سخت می‌گردد جهان بر مردمانِ سخت‌کوش

وان گَهَم دَر داد جامی کز فروغش بر فلک

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه