دوش چو سلطان چرخ گشت به مغرب مکین
جانب مسجد شدم از پی اکمال دین
گفتم اول نماز آنگه افطار از آنک
سنت احمد چنان مذهب جعفر چنین
دیدم در پیش صف پاکگهر زاهدی
چون قمرش تافته نور هدی از جبین
سبحهٔ صد دانهاش منطقهٔ آسمان
خرقهٔ صد پارهای مقنعهٔ حور عین
رشتهٔ تحتالحنک از بر عمامهاش
حلقهزنان چون افق از بر چرخ برین
راستی اندر ورع بود اویس قرن
بلکه اویس قرن نیز نبودش قرین
او شده تکبیرگو از پی عقد نماز
من شده تقلید جو از سر صدق و یقین
از پی تکمیل فرض بسمله را داد عرض
مرغ صفت زد صفیر از پی اشباع سین
برسمت قاریان پنج محل وقف کرد
از زبر بسمله تا به سر نستعین
نیز از آنجا گذشت تا به علیهم رسید
یک دو سه ساعت کشید مدّ والاالضالّین
مدهٔ لینی دراز چون امل اهل آز
مخرج ضادی غلیظ چون دل اربابکین
موعد تریاک شد جیب سکون چاک شد
نفس به یکسو نهاد حرمت دین مبین
گفتکه از شب دوپاس صرف یکالحمد شد
پاس دگر مانده است پاس نگهدار هین
بودم دل دلکنانکز صف پبشین چسان
رختم واپس کشد واهمهٔ پیش بین
ناگه پیری نزار پیرتر از روزگار
آمد و شد مرمرا جایگزین بر یمین
ماسکه رفته زکار گشته هدم آشکار
از ورمش جان فکار از هرمش دل غمین
سرفهکنان دمبدم ضرطه زنان پی ز پی
سرفهبهاخلاط جفتضرطهبهغایط عجین
سرفهٔ بالا خشن ضرطهٔ سفلی عفن
جان به تنفر از آن دل به تحیر ازین
سرفه چو آوای کوس ضرطه چو بانگ خروس
سرفه که دید آنچنان ضرطه که دید اینچنین
پیش چنان سرفهیی رعد شده شرمسار
نزد چنین ضرطهیی کوس شده شرمگین
گاه چو اهل نغم کرده پی زیر و بم
نغمهٔ آن را بلند نالهٔ این را حزین
از پی تلبیس خلق بر کتف افکنده دلق
بلغم بینی و حلق پاککنان ز آستین
هیکل باریک او تا به قدم جمله کج
جبههٔ تاریک او تا به زنخ جمله چین
من ز تحیّر شده خندهزنان زیر لب
لیک لب از روزهام تشنهٔ ماء معین
چون گه ذکر قنوت هر تنی از اهل صف
بهر دعایی شدندگرم حنین و انین
من شده از کردگار مرگ ورا خواستار
پیر ز پروردگار ملتمس حور عین
ناوک نفرین من شد ز قضا کارگر
راست چو تیر از کمان خاست اجل از کمین
ناگه مانند قیر گشت سیه رنگ پیر
وز ره حلقوم پس زد نفس واپسین
پیر بدان ضرطه مرد رخت ازین ورطه برد
من شدم از وی خلاص او ز تکالیف دین
تاکی قاآنیا بذله سرایی که نیست
بذلهٔ ناسودمند نزد خرد دلنشین
باشکه وقت مشیب صید غزالان شوی
ایکه زنی در شباب پنجه به شیر عرین
روز جوانی مزن طعنه به پیرانکه نیست
در بر پیر خرد رای جوانان رزین
گر به جوانیکنی خنده به پیرانکند
درگه پیری ترا طعن جوانان غمین
مرگ بود در قفا شاخزنان چون گوزن
ابلهیاست ار بدو جنگ کنی با سرین
هرکه به مردان راه نیش زند همچو نحل
زهر هلاهل شود در دهنش انگبین
ما ز پی مردنیم زاده ز مادر ولی
ناله ز مردنکند درگه زادن جنین
گر تو بهحصن حصین جاکنی از بیم مرگ
مرگ کند همچو سیل رخنه به حصن حصین
تا به قیامت شوی لاله صفت سرخرو
داغ شهادت بنه لاله صفت بر جبین
گیرم کز فرّ و جاه سنجر و طغرل شوی
رایت سنجر چه شد و افسر طغرل تکین
پند مرا گوش کن همچو گهر تا شود
همچو صدف گوش تو مخزن درّ ثمین
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به توصیف یک صحنه مذهبی و معنوی میپردازد. او از شروع نماز و جمع شدن در مسجد برای تکمیل دین صحبت میکند و زاهدی با صفات عالی را توصیف میکند که جلوتر از او ایستاده است. زاهد با نیت خالص و اخلاص مشغول دعاست. از طرفی، شاعر به تجربهای ناگوار اشاره میکند که پیرمردی بیمار به مسجد وارد میشود، و شاعر در مقابل او احساس تعجب و تحیر میکند. پیرمرد به دلیل بیماریاش دچار سرفههای شدید میشود و این وضعیت باعث میشود تا شاعر به مسائلی چون مرگ و پیری بیندیشد. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که جوانی نباید به پیران طعنه بزند و باید درک کند که همه در مقابل مرگ برابرند.
هوش مصنوعی: شب گذشته وقتی که خورشید به سمت مغرب غروب کرد، من به طرف مسجد حرکت کردم تا دین خود را کامل کنم.
هوش مصنوعی: گفتم که اول نماز را بخوانم و سپس افطار کنم، زیرا پیروی از سنت پیامبر اکرم (ص) و مذهب امام جعفر صادق (ع) چنین است.
هوش مصنوعی: در جلو صفی از افراد بزرگ و پاکیزه، زاهدی را دیدم که چون ماه میدرخشید و از پیشانیاش نوری چون هدایت ساطع میشد.
هوش مصنوعی: تسبیح با صد دانهاش به حیطه آسمان تعلق دارد و پوششی که از صد تکه تشکیل شده، نشانگر زیبایی و شکوه حورعین است.
هوش مصنوعی: رشتهای که از زیر عمامهاش آویزان شده، مانند دایرهای است که دور افق را گرفته است.
هوش مصنوعی: درستکاری و پرهیزگاری در وجود اویس قرن بود، اما حتی اویس قرن هم در کنار او نبود.
هوش مصنوعی: او به خاطر برگزاری نماز، اذان میگوید و به طور صادقانه و با یقین از من تبعیت میکند.
هوش مصنوعی: پس از اینکه فرض را کامل کرد، دعای بسمالله را خواند. مانند مرغی که در جستجوی چیز خاصی است، صدا زد و از سر شوق و اشتیاق به سمت هدفش رفت.
هوش مصنوعی: بر اساس قواعد تجوید، قاریان در قرائت قرآن پنج نقطه ایستادگی مشخص کردهاند. این نقاط از ابتدای بسمالله تا انتهای عبارت "نستعین" میباشد.
هوش مصنوعی: او نیز از آنجا عبور کرد تا به جمعیتی رسید که چند ساعتی طول کشید تا به اهداف و مقاصد خود برسد.
هوش مصنوعی: خوشهای از مروارید را دراز نکن، زیرا همانند رنج و درد در دل افرادی که کینه دارند، در مخرج آن احساس سنگینی و شقاوت میشود.
هوش مصنوعی: زمان مصرف تریاک فرا رسید و جیب سکون پاره شد. نفس را در یک طرف قرار داد و حرمت دین روشن را زیر پا گذاشت.
هوش مصنوعی: گفت که از شب دو پاس وقت صبحانه یکی گذشت و حالا فقط یکی باقی مانده است، پس مواظب باش.
هوش مصنوعی: من در گذشته به دنبال دلباختگی بودم، اما حالا با ترس از آینده، نمیتوانم به جلو بروم و به عقب مینگرم.
هوش مصنوعی: به ناگاه، پیری فرسوده و رنجور از روزگار، به سراغ من آمد و مرا در جای خود نشاند.
هوش مصنوعی: پس از رفتن ماسک و پوشش، هویت واقعی آشکار شده و از حرارت وجود او، دلها غمگین است و جانها در حال تفکر و تأمل هستند.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف حالتی میپردازد که شخصی به طور مکرر سرفه میکند و این سرفهها به نوعی رنج و درد او را نشان میدهد. در این حالت، سرفهها به معنای رنج و زحمت او در زندگی است و بیانگر از هم گسیختگی و عدم آرامش در وجود او میباشد.
هوش مصنوعی: سرفهی بالایی نشاندهندهی خشونت و سختی است، در حالی که در پایین، وضعیتی بد و آلوده وجود دارد که باعث نارضایتی و تنفر روح میشود. این احساسات آدم را در وضعیت حیرت و تعجب قرار میدهد.
هوش مصنوعی: سرفه مانند صدای طبل است و صدای ضرطه مانند صداهای صبحگاهی خروس. وقتی سرفه را دید، با چنین شدت و تندی بانگ ضرطه را مشاهده کرد.
هوش مصنوعی: در برابر چنین طوفانی، رعد و برق هم شرمنده میشود و در مواجهه با این صدای بلند، حتی طبلها هم خجالت میکشند.
هوش مصنوعی: گاهی وقتی که اهل موسیقی در حال نواختن و آواز خواندن هستند، صدای نالههایی هم در پسزمینه به گوش میرسد که حاکی از غم و اندوه است.
هوش مصنوعی: به دنبال فریبکاری مردم، بر دوش خود لباس بلغم قرار دادهای و از آستین خود کسانی را که حلق را پاک میکنند به نمایش میگذاری.
هوش مصنوعی: بدن لاغر او از سر تا پا، مانند خطی خمیده و صورتش هم با سایههایی ناشی از چین و چروک نمایش داده شده است.
هوش مصنوعی: من در حیرت و سردرگمی هستم و به آرامی میخندم، اما لبهایم به خاطر روزه گرفتن، تشنه آب زلال هستند.
هوش مصنوعی: هر زمان که یکی از اهل صف در حال قنوت قرار میگیرد و دعایی میکند، به اندازهای صدای حنین و انین از آن بلند میشود که نشاندهندهی تأثیر معنوی و روحانی دعاست.
هوش مصنوعی: من از خداوند خواهان مرگ او هستم، و ای پیر، از پروردگار درخواست میکنم که حوریان چشم را برای من فراهم کند.
هوش مصنوعی: بدیهای من به من بازگشت و چون تیر از کمان پرتاب شد، سرنوشت حتمی به سراغم آمد.
هوش مصنوعی: ناگهان او همچون قیر سیاه و تاریک شد و از راه گلو، آخرین نفسش را بیرون داد.
هوش مصنوعی: پیر با تجربه و دانا مرا از این مشکلات نجات داد و من از بار سنگین وظایف دینی رهایی یافتم.
هوش مصنوعی: چقدر باید شوخی کرد که این شوخیها هیچ سودی برای عقل و دل ندارد و فقط بیفایده است؟
هوش مصنوعی: فکر کن که در زمان سختی و مشکل، به شکار غزالان موفق شوی، ای کسی که در جوانی خود، با قدرت و شجاعت به درگیری با خطرات بزرگ پرداختهای.
هوش مصنوعی: در روزهای جوانی به پیران طعنه نزنید، زیرا در کنار آنها نیست که خرد و دانایی جوانان را به سخره بگیرند.
هوش مصنوعی: اگر در جوانی به دیگران بخندی و مسخره کنی، در دوران پیری خود، جوانان تو را مورد تمسخر قرار خواهند داد و به این ترتیب، دچار اندوه میشوی.
هوش مصنوعی: مرگ به مانند شاخ گوزنی نادان در پشت است و اگر با او درگیر شوی، به نتیجهای نخواهی رسید.
هوش مصنوعی: هر که به مردان بزرگ و با ارزش آسیب برساند، مانند زنبور عسل که زهر خود را دارد، در نهایت خود از عسل و شیرینی زندگی محروم میشود.
هوش مصنوعی: ما برای مرگ به دنیا آمدهایم، اما در حقیقت ناله و آه ما از مرگ است و این شگفتی زایش جنین است.
هوش مصنوعی: اگر تو برای فرار از مرگ خود را در دژی مستحکم پنهان کنی، مرگ مانند سیلی از طریق آن دژ نفوذ خواهد کرد.
هوش مصنوعی: تا روز قیامت مانند لالهای سرخ و زیبا بمان، و نشانهی شهادت را مانند داغی در پیشانی خود به همگان نشان بده.
هوش مصنوعی: اگر فرض کنیم که تو به جایگاه و قدرت سنجر و طغرل دست یابی، پس پرچم سنجر چه سرنوشتی پیدا کرد و تاج طغرل کجا رفت؟
هوش مصنوعی: به سخنان من توجه کن تا مانند یک مروارید درون صدف، ذهن تو هم مملو از دانش و ارزشهای گرانبها شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آمد بانگ خروس مؤذن میخوارگان
صبح نخستین نمود روی به نظارگان
که به کتف برفکند چادر بازارگان
روی به مشرق نهاد خسرو سیارگان
باده فراز آورید چارهٔ بیچارگان
[...]
عالم جان خاص توست نوبه فرو کوب هین
گوهر دل خاک توست رد مکن ای نازنین
منتظران تواند مانده ترنجی به کف
رخش برون تاز هان، پرده برانداز، هین
کیست ز مردان که نیست تیغ تو را هم نیام؟
[...]
مرد که فردوس دید، کی نگرد خاکدان
و آنک بدریا رسید ، کی طلبد پارگین
مهره نگر، گو مباش افعیِ مردمگزای
نافه طلب، گومباش آهویِ صحرانشین
دوش مرا گفت عقل از سر رای زرین
کای پسر احباب را بر دو جهان بر گزین
جز دم ایشان مزن جز درِ ایشان مرو
جز دل ایشان مجوی جز رخِ ایشان مبین
بس ز وجود و عدم تا به کی از کیف و کم
[...]
ای مه رخسار تو مطلع صبح یقین
غاشیه کبریات شهپر روح الامین
آینه دار رخت عارض ماه تمام
تکیه گه منبرت پایه چرخ برین
سایه قد تو دید در چمن دلبری
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.