ای طربخانه دل خلوت سلطان غمت
پرده دیده سراپرده خاک قدمت
وعده داد مرا ماه من امشب ای صبح
بخدا گر همه صدقست نگه داردمت
بعلاجی دگرم حال مگردان که مرا
ساز کارست بسی شربت ذوق المت
سزد ار دم زند از سلطنت روی زمین
خاکساری که بود گرد حریم حرمت
نفسی نیست که در رشته جانم گرهی
نفتد از شکن سلسله خم بخمت
گریه در دیده ز بیداد تو آبی نگذاشت
عذر خواه کمی ماست کمال کرمت
می کند منع تو از قتل فضولی اغیار
این چه ظلم است بران کشته تیغ ستمت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عمیق و اندوه شاعر درباره عشق و غم میپردازد. شاعر در طربخانهای از درد و رنج، به یاد محبوبش میافتد و وعدهای از او میگیرد که میتواند دلش را شفا دهد. او از روزها و شبهای غمانگیز خود مینالد و بر این باور است که هیچ کس نمیتواند از عذابهای دل او بکاهد. شاعر به تضاد بین عاشقی و ظلمی که از طرف معشوق میبیند، اشاره کرده و میگوید این چه ستمی است که او را با تیغ عشق مجروح کرده. این شعر ترکیبی از حسرت، اعتراف و ناله در برابر بیرحمی عشق و زیبایی معشوق است.
هوش مصنوعی: ای دل شاداب، جایگاه آرامش و تفکر سلطان اندوهت، پرده چشم من، نشانه حضور خاکی توست.
هوش مصنوعی: ماه من به من قول داده که امشب را به یاد تو بگذرانم، ای صبح که قسم میخورم اگر همه اینها راست باشد، تو را حفظ خواهم کرد.
هوش مصنوعی: لطفاً حال مرا خراب نکن، زیرا کارهای زیادی دارم که باید انجام دهم و از لذت آن ها بهرهمند شوم.
هوش مصنوعی: اگر کسی در زمین قدرت و سلطنتی داشته باشد، شایسته است که در برابر حرمت و بزرگداشت آن مکان humble و خاکسار باشد.
هوش مصنوعی: هیچ نفسی نیست که در زندگی و وجود من تاثیر عمیقی بگذارد، چون به خاطر پیچیدگیهای عشق و وابستگیام، هیچ کس نمیتواند به راحتی در این مسیر برایم تغییر ایجاد کند.
هوش مصنوعی: گریه از ظلم و ستم تو در چشمانم باقی نمانده است، فقط درخواستی دارم که کمی از بزرگی و رحمتت را نشان بدهی.
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی از ظلم و ستم اشاره دارد که به دلیل دخالت شخصی در امور دیگران، مانع از انتقام یا قضاوت میشود. شاعر از این موضوع گلایه میکند و بر این باور است که چنین ممانعتی نه تنها ناعادلانه است، بلکه میتواند پیامدهای ناگواری به همراه داشته باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بکشم گر همه کوه است وز آهن ستمت
بر ندارم به جفا چشم امید از کرمت
تا بمیرم زغمت روی نتابم هرگز
وین تفاخر نه بس آخر که بمیرم ز غمت
در وفای تو نشینم که توانم بر خواست
[...]
ای فلک سبزه ئی از صحن ریاض کرمت
بیت معمور مقامی ز حریم حرمت
آسمان چرخ زنان گرد زمین می گردد
تا مگر خاک شود پیش غبار قدمت
گاو گردون زره کاهکشان بگریزد
[...]
پیش ازان دم که دهم جان من بیدل ز غمت
قدمی نه که شوم خاک به زیر قدمت
رحمتی کن که من تشنه جگر می میرم
چشم بر رشحه آبی ز سحاب کرمت
خوش بران رخش که در جلوه گه حشمت و ناز
[...]
دل به امید کرم دادم و دیدم ستمت
چه ستمها که ندیدم به امید کرمت؟
دارم آن سر: که به خاک قدمت سر بنهم
غیر ازینم هوسی نیست، به خاک قدمت
تویی آن پادشه مملکت حسن، که نیست
[...]
کای دل زار من آزرده آزار غمت
قامتم خم شده بار بلای ستمت
نیست یک دم که دلم از تو نبیند ستمی
چند بینم من بی دل ستم دم بدمت
پیش ازینت نظر مرحمتی با من بود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.