گر نه در دل مهر آن روی چو مه دارد چراغ
چیست این سوزی که شبهای سیه دارد چراغ
رشتهٔ جان سوزدم هر شب ز غیرت گرچه رو
من چنین محروم و در بزم تو ره دارد چراغ
تا خبر از وصل آن خورشید یابد جان دهد
چشم بر راه نسیم صبحگه دارد چراغ
بیگنه میسوزد از برق ستم پروانه را
چون نگردد قابل آتش گنه دارد چراغ
زاهدا میخانه هم از آتش می روشنست
نی همین خلوتسرای خانقه دارد چراغ
در رهت آن به که دل بر قول ناصح کم نهم
راه رو از باد میباید نگه دارد چراغ
ظلمتم روشن فضولی ز آتش بیداد اوست
خانه درویش بین کز لطف شه دارد چراغ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کی به دعوی تاب آن روی چو مه دارد چراغ
باید امشب پایه خود را نگه دارد چراغ
می رود با آه آتشاک دل در زلف تو
همچو آن رهرو که در شب پیش ره دارد چراغ
شمع رخسار تو را گیرد به دعوی در زبان
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.