گنجور

 
فیض کاشانی

تو را امام زمان گر در اختفاست صلاح

صلاح ما همه آنست کان تو راست صلاح

نمود غیبت تو سرّ جاعل الظلمات

ظهور کن، بنما سرّ فالق الاصباح

فروغ طلعت تو دیده را کند روشن

حدیث لعل لبت روح را چشاند راح

حضور تو ندهد دست تا نخواهد حق

هزار سال اگر صد چو من کنند الحاح

ز دیده‏ام شده یک چشمه در کنار روان

که آشنا نتواند میان آن ملاح

مرا اگرچه وصال شما میسر نیست

به ذکر و فکر شما هست لیک امید فلاح

به جز حدیث شما بر زبان فیض مباد

همیشه تا که بود گردش مسا و صباح

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مسعود سعد سلمان

زهی هوا را طواف و چرخ را مساح

که جسم تو ز بخارست و پرتو ز ریاح

اگر به صورت و ترکیب هستی از اجسام

چرا به بالا تازی ز پست چون ارواح

ز دوستی که تو داری همی پریدن را

[...]

حکیم نزاری

همین که بانگ بر آید که فالق الصباح

غذای روح طلب کن بخواه کوزه راح

اگر جماد نیی جنبشی کن ای غافل

مباش کم ز وحوش و طیور وقت صباح

برای دفع مخالف گر اتفاق افتد

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
اوحدی

بیا، که دیدن رویت مبارکست صباح

بیا، که زنده به بوی تو می‌شوند ارواح

تویی، که وصل تو هر درد را بود درمان

تویی، که نام تو هر بند را بود مفتاح

فروغ روی تو بر جان چنان تجلی کرد

[...]

خواجوی کرمانی

بنوش لعل مذاب از زمرّدین اقداح

ببین که جوهر روحست در قدح یا راح

خوشا بروی سمن عارضان سیم اندام

عقیق ناب مروّق ز سیمگون اقداح

بریز خون صراحی که در شریعت عشق

[...]

سلمان ساوجی

مشیر ملک و صلاح زمانه عزالدین

که هر چه هست به جز خدمت تو نیست صلاح

هرآنچه بر دل خصمت گذشته کج بوده

مگر به روز نبرد تو در سهام و رماح

به هر زمین که گذر کرده باد آبادی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه