گنجور

 
فیض کاشانی

مردم دیده ما جز به رهت ناظر نیست

دل سرگشته ما غیر تو را ذاکر نیست

اشکم احرام طواف حرمت می‏بندد

گرچه از خون دل خویش دمی طاهر نیست

بسته دام قفس باد چو مرغ وحشی

طایر سدره اگر در طلبت طایر نیست‏

عاقبت راه بیابد به جناب عالیت

هر که اندر طلبت همت او قاصر نیست

از روان‏بخشی عیسی نزنم پیش تو دم

زان که در روح‏فزائی چو لبت ماهر نیست

شوق خدام تو تنها نه همین در دل ماست

مَلَکی نیست که در شوق رخت طایر نیست

فیض اگر قلب و دلش کرد به راه تو نثار

مکنش عیب که بر نقد روان قادر نیست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
قوامی رازی

ای بزرگی که در آفاق تو را دیگر نیست

وز همه عالم چون گوهر تو گوهر نیست

بی جوار در تو مرد درم را زر نیست

بی وجود کف تو مرغ کرم را پر نیست

گر فلک خوانمت از جاه روا باشد از آنک

[...]

سعدی

کیست آن کش سر پیوند تو در خاطر نیست

یا نظر با تو ندارد مگرش ناظر نیست

نه حلالست که دیدار تو بیند هر کس

که حرامست بر آن کش نظری طاهر نیست

همه کس را مگر این ذوق نباشد که مرا

[...]

ابن یمین

مخور ای ابن یمین غم چو وفاقت برسد

بحضور عم و خال و پدر و مادر نیست

هر وفاتی که بسلطانیه واقع گردد

تو یقین دان که بفریومد از آن خوشتر نیست

خواجوی کرمانی

هیچکس نیست که منظور مرا ناظر نیست

گرچه بر منظرش ادراک نظر قادر نیست

ایکه از ذکر به مذکور نمی‌پردازی

حاصل از ذکر زبان چیست چو دل ذاکر نیست

نسبت ما مکن ای زاهد نادان به فجور

[...]

کمال خجندی

هر که را نقش خط و خال تو در خاطر نیست

گر دم از مشک زند خاطر او عاطر نیست

صورتت مظهر من است ولی این معنی

همچو حسن دگران بر همه کی ظاهر نیست

ساکن کوی تو از دور رخت بیند و بس

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه