ای بزرگی که در آفاق تو را دیگر نیست
وز همه عالم چون گوهر تو گوهر نیست
بی جوار در تو مرد درم را زر نیست
بی وجود کف تو مرغ کرم را پر نیست
گر فلک خوانمت از جاه روا باشد از آنک
هفت عضو تو تو را کمتر هفت اختر نیست
پادشاهی تو بلاقاعده افسر و تخت
تخت تو جز فلک و افسر تو جز خور نیست
نه بدان نیست تو را افسر زر از بر سر
که ز فطرت چو ملوک از در افسر سر نیست
در همه دنیا چندان که همی در نگرم
به سر تو که تو را درخور سرافسرنیست
ماه نو طوق زر توست و فلک مرکب تو
زیر رانت چه اگر اسب به طوق زرنیست
سایه ایزدی و دبدبه دولت هست
چترت ار بر ز برو نوبتت ار بر در نیست
بر همه صحن فلک چون اثر خاطر تو
قمر زهره دل و شمس عطارد فرنیست
در همه سطح زمین چون هنر خامه تو
باد خاکی گهر و آتش آب آور نیست
گرچه صاحب طرفی بر همه شاهان شرفی
همه کس داند و اندیشه بدین اندر نیست
در مثل هست که اشراف بر اطراف بوند
شبهه خصم تو را حجت از ین بهتر نیست
اینک این بنده قوامی که ثناگستر توست
دست جود تو برو گرچه عطا گستر نیست
هست معلوم ندیم تو شجاع الدین را
که به هنگام سخن به ز منت چاکر نیست
ناصحی گوید ور نیز نگوید دانی
که آخر این شعر من از شعر کسی کمتر نیست
بر سپهرت به گه بزم مرا باری هست
زحل مویه گر ار زهره خنیاگر نیست
هر کسی پشته هیزم کشد از بیشه تو
زآتشت ما را یک مشته خاکستر نیست
ریش مالان کرده مدح تو تا کی گویم
که اندر اصطبل تو بدبخت تر از من خر نیست
هست دیوان مرا مدح تو در خور گرچه
سرو ریش من دیوانه تو را درخور نیست
از پی شکر تو همچون صدف و نی همه وقت
در دل و در دهنم جز گهر و شکر نیست
گفتی اسبی دهمت تا تو سوارش باشی
که مرا جنس بسی هست ولیکن زر نیست
گاوریشا که من ابله خر خواهم برد
کم از آن اسب کنون هم لگد استر نیست
پرس احوال رهی را ز وجیه الدوله
تا تو را گوید اگر قول منت باور نیست
چشم دارم که زبهر دل من خواجه وجیه
خورد اندوه اگر هیچ کس انده خور نیست
ننگ شهری شده ام تا که به هنگام سخا
با عمر هست را دیده و با چاکر نیست
گر عمر را ز تو خلعت رسد انصاف بده
آخر این شعر من از شعر عمر کمتر نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر توصیفی از شخصیت و جایگاه برجسته یک فرد است، که با ستایش و تعظیم به او پرداخته میشود. شاعر بر این باور است که این فرد از همه موجودات بالاتر و درخشانتر است و هیچ چیزی در جهان نمیتواند به عظمت و ارزش او برسد. او را به عنوان پادشاهی معرفی میکند که تاج و تختش بالاتر از آسمانها و خورشید است و هیچ چیزی نمیتواند به مقام او نزدیک شود. شاعر همچنین خود را بنده و مداح او میداند و با تواضع از مقام او سخن میگوید، در حالی که یادآور میشود که همهی این زیباییها و فضایل به او تعلق دارد. در نهایت، شاعر تأکید میکند که اشعار او همپایه با عظمت این شخص است و هیچ کس نمیتواند به او برابری کند.
هوش مصنوعی: ای بزرگمردی که در تمام جهان کسی شبیه تو نیست و در میان تمام مخلوقات، مانند تو گوهر با ارزشی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: اگر در کنار تو نباشم، برای من در دنیا ارزشی وجود ندارد و بدون وجود تو، حتی پرندهای کوچک هم نمیتواند زندگی کند.
هوش مصنوعی: اگر آسمان را بخواهم بخوانم، به خاطر مقام و شان بالای تو رواست، چرا که هفت عضو بدنت از هفت ستاره هم کمتر نیست.
هوش مصنوعی: سلطنت تو نظم و ترتیب خاصی ندارد و تاج و تخت تو فقط به آسمان وابسته است و تاج تو تنها از نور خورشید تشکیل شده است.
هوش مصنوعی: تو به خاطر طلا و زرق و برق نمیتوانی خود را برتر از دیگران شماری، زیرا اصل وجود و فطرت انسانی تو به قدری ارزشمند است که نیاز به زینتهای ظاهری ندارد.
هوش مصنوعی: در همه جای دنیا هرچقدر هم که به اطراف نگاه میکنم، نمیتوانم کسی را بیابم که به اندازه تو ارزش و بزرگی داشته باشد.
هوش مصنوعی: ماه نو به عنوان نمادی زیبا و درخشان، نماد قدرت و زیبایی توست و آسمان به مانند یک مرکب زیر سایه و جلوه تو قرار دارد. حتی اگر این اسب به زین طلا آراسته نباشد، ارزش تو را کمتر نمیکند.
هوش مصنوعی: اگر سایه خداوند بر سر تو باشد و قدرت و بزرگی همراهت باشد، پس نیازی به نگرانی نیست. اگر بر تو چتری از حمایت و نعمت الهی باشد، هیچ در و دیواری نمیتواند مانع پیشرفت و موفقیت تو شود.
هوش مصنوعی: در همه فضای آسمان، نشان وجود تو همچون ماه میدرخشد و هیچ یک از ستارهها و سیارهها جلودار تو نیستند.
هوش مصنوعی: در تمام نقاط دنیا، مانند خلاقیت و زیبایی اثر قلم تو، هیچ چیز با ارزشتر از خاک، گوهر و آتش وجود ندارد.
هوش مصنوعی: اگرچه تو بزرگترین مقام را در میان همه پادشاهان داری، اما همه میدانند و خیلیها فکر نمیکنند که تو چه برتریای داری.
هوش مصنوعی: در مواقعی که اطرافیان در موقعیت بالاتری قرار دارند، مواجهه با دشمن و شک و تردید در دل تو، نمیتواند بهتر از این باشد که از آنها Defence کنید.
هوش مصنوعی: این بندهای که به ستایش تو مشغول است، اکنون در پیشگاه تو قرار دارد و اگرچه بینیاز از هدیه نیست، اما امیدوار است که به لطف و بخشش تو دسترسی پیدا کند.
هوش مصنوعی: شجاعالدین فردی است که در زمان صحبت کردن، به هیچکس از پاییندستها و خدمتگزاران خود اهمیت نمیدهد و به راحتی میتواند خود را از نفوذ و تأثیرات دیگران دور کند.
هوش مصنوعی: ناصح میگوید که حتی اگر کسی حرفی نگوید، خودت میدانی که ارزش این شعر من از شعر دیگران کمتر نیست.
هوش مصنوعی: در آسمان، در زمان جشن و شادی، اگر زحل به غم و اندوه بپردازد، دیگر برای من مهم نیست چون زهره، که نماد موسیقی و شادی است، در کنار من نیست.
هوش مصنوعی: هر کسی از منابع خود استفاده میکند و تلاش میکند، اما ما حتی از آتش تو هم چیزی نداریم که به ما برسد.
هوش مصنوعی: مدح و ستایش تو را تا کی بگویم؟ هیچ کس در اصطبل تو بدبختتر از من نیست.
هوش مصنوعی: کتاب شعر من به تو میپردازد و ارزش تو را ستایش میکند، هرچند که زیبایی و مقام من به اندازهای نیست که شایسته تو باشد.
هوش مصنوعی: برای جلب محبت و زیبایی تو، مانند صدف و نی، همیشه در دل و زبانم جز زیبایی و شیرینی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: تو به من گفتی که اسبی به تو میدهم تا سوارش شوی، اما من چیزهای زیادی دارم، ولی طلا ندارم.
هوش مصنوعی: گاوریشا که من ابله خر خواهم برد کم از آن اسب کنون هم لگد استر نیست به این معناست که من به خاطر نادانی خودم یک بار دیگر به دنبال اسب میروم، در حالی که میدانم حتی آنچه که به ظاهر ارزشمند مینماید، نیست و در واقع فقط یک بار اضافی است.
هوش مصنوعی: از وجیهالدوله حال رهی را بپرس، تا به تو بگوید که اگر به قول منت اعتماد نداری، چه باید کرد.
هوش مصنوعی: من چشمی دارم که به خاطر دل من، سردمدار و محترم، غمگین است؛ اگرچه هیچکس دیگری غمگین نیست.
هوش مصنوعی: من به خاطر بزرگوارانی که در زمان بخشش و سخاوت خود، همیشه در کنارم بودهاند و حمایت کردهاند، احساس خجالت و شرمندگی میکنم.
هوش مصنوعی: اگر عمر را به من هدایایی بدهی، انصافش را رعایت کن، زیرا این شعر من از شعر عمر کمتر نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کیست آن کش سر پیوند تو در خاطر نیست
یا نظر با تو ندارد مگرش ناظر نیست
نه حلالست که دیدار تو بیند هر کس
که حرامست بر آن کش نظری طاهر نیست
همه کس را مگر این ذوق نباشد که مرا
[...]
مخور ای ابن یمین غم چو وفاقت برسد
بحضور عم و خال و پدر و مادر نیست
هر وفاتی که بسلطانیه واقع گردد
تو یقین دان که بفریومد از آن خوشتر نیست
هیچکس نیست که منظور مرا ناظر نیست
گرچه بر منظرش ادراک نظر قادر نیست
ایکه از ذکر به مذکور نمیپردازی
حاصل از ذکر زبان چیست چو دل ذاکر نیست
نسبت ما مکن ای زاهد نادان به فجور
[...]
هر که را نقش خط و خال تو در خاطر نیست
گر دم از مشک زند خاطر او عاطر نیست
صورتت مظهر من است ولی این معنی
همچو حسن دگران بر همه کی ظاهر نیست
ساکن کوی تو از دور رخت بیند و بس
[...]
مردم دیدهٔ ما جز به رُخَت ناظر نیست
دل سرگشتهٔ ما غیرِ تو را ذاکر نیست
اشکم احرامِ طوافِ حَرَمَت میبندد
گر چه از خونِ دلِ ریش دمی طاهر نیست
بستهٔ دام و قفس باد چو مرغ وحشی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.