گنجور

 
فیض کاشانی

دل گیرد و جان بخشد آن دلبر جانانه

ویران چو کند بخشد صد گنج بویرانه

دل شد ببر دلبر جان رفت ز تن یکسر

وز عقل تهی شد سر کس نیست درین خانه

بس زلف دهد بر باد آنزلف خم اندر خم

بس عقل کند غارت آن نرگس مستانه

سویم بنگر مستان هوش و خردم بستان

دیوانه و مستم کن مستم کن و دیوانه

گه پند دهد واعظ گه توبه دهد زاهد

یارب که مرا افکند در صحبت بیگانه

غم میکشدم مطرب بر تار بزن دستی

دیوانه شدم ساقی در ده دو سه پیمانه

آن منبع آگاهی گفتا که چه میخواهی

گفتم که چه میخواهم جانانه و پیمانه

پیمانه و جانانی جانانه و پیمانی

این نشکندم پیمان آن از کف جانانه

پیمانه بکف کردم در مجمع بیهوشان

گویند کئی گویم دیوانهٔ فرزانه

تیغ ار بصدف ناید دردانه بکف ناید

بشکن صدف هستی ای طالب دردانه

ای در دل و جان من تا چند نهان از من

نشنیده کسی هرگز خمخانهٔ بیگانه

یکبار دو چارم شو روزی دو سه یارم شو

فیض از تو بود تا کی چون استن حنانه

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مولانا

من بی‌خود و تو بی‌خود ما را که بَرد خانه؟

من چند تو را گفتم کم خور دو سه پیمانه؟

در شهر یکی کس را هشیار نمی‌بینم

هریک بتر از دیگر شوریده و دیوانه

جانا به خرابات آ تا لذّتِ جان بینی

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
امیرخسرو دهلوی

ای جان، چو سخن گویم مستانه و رندانه

سرمستم و لایعقل زان نرگس مستانه

پرسد ز سرشک خون جانم ز غمت، آری

پر گشته مرا آخر در عشق تو پیمانه

ای دوست، سر زلفت در سینه من بگشا

[...]

سلمان ساوجی

صوفی ز سر توبه شد با سر پیمانه

رخت و بنه از مسجد آورد به میخانه

هر صورت آبادان کز باده شود ویران

معموره معنی دان یعنی چه که ویرانه

سودی ندهد تو به زان می که بود ساقی

[...]

قاسم انوار

از مسجد و می خانه وز کعبه و بت خانه

مقصود خدا عشقست، باقی همه افسانه

بنما رخ زیبا را، تا فاش بگویم من :

«قد اشرف الدنیا من نور حمیانه »

هرکس صفتی دارد، با خود ز ازل آرد

[...]

امیرعلیشیر نوایی

پیمانه می جویان رفتم سوی میخانه

بیرون نروم زانجا پر ناشده پیمانه

شیخان مناجاتی رندان خراباتی

جویند ترا جانا در کعبه و بتخانه

در میکده سر مستم از ننگ خودی رستم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه