گنجور

 
فیض کاشانی

نه من امروز به دل نقش خیالت بستم

روزگاریست که از بادهٔ عشقت مستم

کردم آلوده به می جامهٔ تقوی و صلاح

آه گر دامن پاک تو نگیرد دستم

نسبت قد تو با سرو صنوبر کردم

پیش چشم تو ز کوته‌نظری‌ها بستم

بستم این عهد که پیمانه‌کشی ترک کنم

باز در عهد تو پیمان‌شکن آن بشکستم

محتسب بهر خدا هیچ مگو با خود باش

که من از روز ازل آنچه نمودم هستم

نه من امروز شدم عاشق و پیمانه‌پرست

از دم صبح ازل تا به قیامت مستم

فیض تا چند به زنجیر خرد باشد بند

شکر لله که دیوانه شدم وارستم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سوزنی سمرقندی

ای پسر تا بمیان پای تو در نگریستم

جز بیک چشم گروگان بر تو نگریستم

زار بگریستنی بود مرا از ره . . . ر

زان گریستن بتو بر درد تو من بگریستم

ببست دانی تو بمعنی و بصورت یکروز

[...]

سعدی

من خود ای ساقی از این شوق که دارم مستم

تو به یک جرعه دیگر ببری از دستم

هر چه کوته نظرانند بر ایشان پیمای

که حریفان ز مل و من ز تأمل مستم

به حق مهر و وفایی که میان من و توست

[...]

خواجوی کرمانی

چو چشم مست تو می پرستم

چو دُرج لعل تو نیست هستم

بیار ساقی شراب باقی

که همچو چشم تو نیمه مستم

نه خرقه پوشم که باده نوشم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از خواجوی کرمانی
ناصر بخارایی

من اگر از سرِ مستی به جنون پیوستم

به سر دوست که دیوانه نی‌ام، سرمستم

من ازین هستی بی‌خود به گمان می‌افتم

نیست معلوم که من نیست شدم یا هستم

من جدا مانده بُدم، قطره صفت، از دریا

[...]

جهان ملک خاتون

دیده بگشادم و دل در سر زلفت بستم

در تو بستم دل و از هر که جهان وارستم

پای در سنگ فراقت زده ام مسکین من

آه اگر لطف تو ای دوست نگیرد دستم

چشم مست تو گهی مست و گهی مخمورست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه