گنجور

 
فیض کاشانی

اگر فضل خدای ما به جنبش جا دهد ما را

به عشق او دهیم از جان و دل فردوس اعلی را

به آب چشم و رنگ زرد و داع بندگی بر دل

که در کار است ما را نیست حاجت حق تعالی را

بود تأویل این مصراع حافظ آنچه من گفتم

به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را

نباشد لطف او با ما چه سود از زهد و از تقوی

چو باشد لطف او با ما چه حاصل زهد و تقوی را

ولی ما را بباید طاعت و تقوی و اخلاصی

ادب باید رعایت کرد امر حق تعالی را

بلی ما را نباشد کار بارّد و قبول او

که او بهتر شناسد خبث و طیب و طینت ما را

بترس از آنچه در اوّل مقدر شد برای تو

به اهل معرفت بگذار بس حل معما را

بیا خاموش شو ای فیض! از این اسرار و دم درکش

که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را

 
 
 
گنج‌نامهٔ حاجی‌جلال
حافظ

حَدیث از مُطرب و مِی گو و رازِ دَهر کمتر جو

که کس نَگشود و نَگشاید به حکمت این مُعمّا را

فیض کاشانی

همین شعر » بیت ۸

بیاخاموش شو ای فیض از این اسرار و دم در کش

که کس نگشود و نگشاید بحکمت این معما را

مشاهدهٔ ۱ نقل قول دیگر در همین شعر
حافظ

ز عشقِ ناتمامِ ما جمالِ یار مُستَغنی‌ است

به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت رویِ زیبا را؟

فیض کاشانی

همین شعر » بیت ۳

بود تاویل این مصراع حافظ آنچه من گفتم

باب ورنگ وخال وخط چه حاجت روی زیبا را

مشاهدهٔ ۱ نقل قول دیگر در همین شعر
عنصری

زر افشانید بر پیلان جرس‌های مدارا را

برآرید آن فریدون فر درفش چرخ بالا را

قطران تبریزی

زمین از سنبل و سوسن شده پر عنبر سارا

ز گلنار و گل و خیری شده یاقوت گون خارا

وطواط

زهی از امر و نهی تو نظامی دین دنیا را

خهی ! از حل و عقد تو قوامی مجد علیا را

ثبات هضم تو داده سکون میدان عغبر را

نظام تو کرده روان ایوان خضرا را

کف تو شاه راهی در سخا بسیار و اندک را

[...]

مولانا

ایا نور رخ موسی مکن اعمی صفورا را

چنین عشقی نهادستی به نورش چشم بینا را

منم ای برق رام تو برای صید و دام تو

گهی بر رکن بام تو گهی بگرفته صحرا را

چه داند دام بیچاره فریب مرغ آواره

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا

به وصل خود دوایی کن دل دیوانه ما را

علاج درد مشتاقان طبیب عام نشناسد

مگر لیلی کند درمان غم مجنون شیدا را

گرت پروای غمگینان نخواهد بود و مسکینان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه