بنشین که بیرخ تو ندارم قرار و تاب
عمر عزیز من چه به رفتن کنی شتاب!
صد نکته هست در تو که در آفتاب نیست
حسن تو احتیاج ندارد به آب و تاب
معشوق اگر نجیب بود حسن شرط نیست
رنگ شکسته کم نکند قدر آفتاب
از بس خجل شود ز نسیم تو، دور نیست
گر در دماغِ غنچه شود بوی گل گلاب!
ترسم ز چشم فتنه گزندی به او رسد
طفل نگاه خیره و روی تو بینقاب
ترسم که رنگ بر رخ تو شرم بشکند
زلفت فکنده است کتانی به ماهتاب
فیّاض بر رخش نظری چون کنم ز دور
صد غوطه میخورد نگهم در خوی حجاب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به تحلیل مفهوم مستی و شراب پرداخته و بیان میکند که مستی، چه در حالت طبیعی و چه از طریق شراب، فرقی ندارد. شاعر به این نکته اشاره میکند که چرا شراب بدنام شده است، در حالی که رندی و خودپسندیهای دیگران ممکن است عیوب بزرگتری باشند. او همچنین اعتقاد دارد که زندگی کوتاه است و انسان باید بیخیال از دنیا باشد. در نهایت، او میگوید که تنها راه برای مقابله با لغزشهای زندگی، رهایی از قید و بندهای عقل و فراموشی است، که این نیز خود نوعی مستی به حساب میآید.
هوش مصنوعی: بنشین که من بدون دیدن تو آرام و قرار ندارم و عمر گرانبهای من چه نیازی به عجله در رفتن دارد!
هوش مصنوعی: در تو ویژگیهای بسیاری وجود دارد که در دنیای روشنایی و زیبایی موجود نیست. زیباییات نیازی به تظاهر و نمایش ندارد.
هوش مصنوعی: اگر محبوب با شان و نجابت باشد، زیبایی به تنهایی اهمیت ندارد. حتی اگر زیباییاش دچار نقصی باشد، ارزش او را به هیچ وجه کم نمیکند، مانند اینکه خورشید با وجود سایهها و موانع هنوز درخشان و با ارزش است.
هوش مصنوعی: از بس که نسیم تو خجالت میکشد، دور نیست اگر در مغز غنچه بوی گل گلاب پیدا شود!
هوش مصنوعی: میترسم که به خاطر جاذبه و زیبایی تو، صدمهای به او برسد، به ویژه وقتی که او به صورت تو که بیپرده و ساده است، خیره میشود.
هوش مصنوعی: نگرانی من این است که رنگ چهرهات بیفتد و شرم بر تو غلبه کند، زلفهای تو در نور ماهتاب به زیبایی درخشیدهاند.
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم از دور بر چهره بخشندهاش نظری اندازم، در حالی که نگاه من به خاطر پردهای از حجاب در درون خود غرق شده است؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا کی کنی عذاب و کنی ریش را خضاب؟
تا کی فضول گویی و آری حدیث غاب؟
گفتم متاب زلف و مرا ای پسر متاب
گفتا که بهر تاب تو دارم چنین بتاب
گفتم نهی برین دلم آن تابدار زلف
گفتا که مشک ناب ندارد قرار و تاب
گفتم که تاب دارد بس با رخ تو زلف
[...]
ای باز کرده چشم و دل خفته را ز خواب،
بشنو سؤال خوب و جوابی بده صواب:
بنگر به چشم دل که دو چشم سرت هگرز
دیدهاست چشمهای که درو نیست هیچ آب
چشمهست و آب نیست، پس این چشمه چون بُوَد؟
[...]
چون از فراق دوست خبر دادم آن غراب
رنگ غراب داشت زمانه سیاه ناب
چونانکه از نشیمن بر بانگ تیر و زه
بجهد غراب ناگه جستم ز جای خواب
از گریه چون غرابم آواز در گلو
[...]
ای تیغ تو کشیده ترا ز تیغ آفتاب
ای نجم دین و از تو به کفر اندر اضطراب
با همت تو وهم نداند برید راه
با هیبت تو دهر نیارد چشید خواب
حکم ترا مطیع بود روز و شب فلک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.