یاد ایامی که در دل مهر یاری داشتیم
ناروا بودیم پُر، اما عیاری داشتیم
با رخ و زلفش که روز و روزگار دیگرست
طرفه روزی داشتیم و روزگاری داشتیم
در غم او کار ما بیاختیاری بود و بس
در کف او بود هم گر اختیاری داشتیم
دیده در گَردِ رمد چون آفتاب و ابر بود
لیک چشم سرمه از گَردِ سواری داشتیم
غیر را پامال او دیدیم و مردیم از حسد
یاد ایّامی که ما هم اعتباری داشتیم
خدمت روشنگران خضرِ رهِ این چشمه شد
سالها آیینه بودیم و غباری داشتیم
در خزانِ رنگِ ما فیّاض دم سردی مکن
پیش ازین ما نیز دستی بر بهاری داشتیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از سفر و جستجو در جهان صحبت میکند و به تلاشهای بینتیجهای که برای رسیدن به آرزوها انجام داده، اشاره دارد. او به این نکته میپردازد که باوجود گشت و گذاری که در دنیای بزرگ انجام داده، همچنان امید خود را به معشوق بسته و در نهایت به یک نقطه محدود و مختصر رسیده است. شاعر بیان میکند که مانند دعای بیثمر صبح، بارها تلاش کرده و به دور و بر خود سر زده، اما در نهایت با وجود همه سختیها و چالشها، همیشه در حال تلاش و جستجو بوده است.
هوش مصنوعی: یاد آن روزهایی میافتم که در دل عشق و محبت یارمان داشتیم، اگرچه گناهکار و ناپسند بودیم، اما در عین حال به نوعی شجاعت و دلیری هم داشتیم.
هوش مصنوعی: با چهره و موهایش که در هر زمان و مکانی زیباست، لحظاتی را گذراندیم و دورانی را تجربه کردیم که بسیار شگفتانگیز بود.
هوش مصنوعی: در غم او، ما هیچ کنترلی نداشتیم و همه چیز به دست او بود. حتی اگر اختیاری هم داشتیم، باز همهچیز در دستان او بود.
هوش مصنوعی: چشمان ما مانند آفتاب و ابر در گرد و غبار بود، اما چشمهایمان به دلیل سرمهای که داشتیم، از گرد و خاک سواری به دور مانده بودند.
هوش مصنوعی: ما دیگران را به سختی میبینیم و از حسادت میمیریم، یاد ایام گذشته میکنیم که ما هم روزگاری ارزش و اعتبار داشتیم.
هوش مصنوعی: سالها در خدمت روشنگران و رهبران این راه بودیم و به مانند آیینهای درخشان عمل میکردیم، با این حال غبار و زنگارهایی بر روی ما نشسته بود.
هوش مصنوعی: در فصل پاییز که رنگ و زیبایی ما کمرنگ شده، بیجهت سردی نکن. ما قبل از این روزهای بهاری و سرزندگی زیادی داشتیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روزگار پیش از این، خوش روزگاری داشتیم
چشم روشن از مه روی نگاری داشتیم
بود با زلف و رخ او صبح و شام ما به خیر
عشرت افزا دوره ی لیل و نهاری داشتیم
سبزه ی خط در گلستان رخش نارسته بود
[...]
یاد ایامی که در کوی تو کاری داشتیم
ما و دل با زلف و رویت روزگاری داشتیم
در خم هر حلقه زلف تو در القیم پارس
ای خوش آن شبها که ما چین و تتاری داشتیم
با دو زلف بیقرارت هر سحرگه با نسیم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.