گنجور

 
فیاض لاهیجی

یاد ایامی که در دل مهر یاری داشتیم

ناروا بودیم پُر، اما عیاری داشتیم

با رخ و زلفش که روز و روزگار دیگرست

طرفه روزی داشتیم و روزگاری داشتیم

در غم او کار ما بی‌اختیاری بود و بس

در کف او بود هم گر اختیاری داشتیم

دیده در گَردِ‌ رمد چون آفتاب و ابر بود

لیک چشم سرمه از گَردِ سواری داشتیم

غیر را پامال او دیدیم و مردیم از حسد

یاد ایّامی که ما هم اعتباری داشتیم

خدمت روشنگران خضرِ رهِ این چشمه شد

سال‌ها آیینه بودیم و غباری داشتیم

در خزانِ‌ رنگِ ما فیّاض دم سردی مکن

پیش ازین ما نیز دستی بر بهاری داشتیم

 
 
 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
محیط قمی

روزگار پیش از این، خوش روزگاری داشتیم

چشم روشن از مه روی نگاری داشتیم

بود با زلف و رخ او صبح و شام ما به خیر

عشرت افزا دوره ی لیل و نهاری داشتیم

سبزه ی خط در گلستان رخش نارسته بود

[...]

افسر کرمانی

یاد ایامی که در کوی تو کاری داشتیم

ما و دل با زلف و رویت روزگاری داشتیم

در خم هر حلقه زلف تو در القیم پارس

ای خوش آن شبها که ما چین و تتاری داشتیم

با دو زلف بیقرارت هر سحرگه با نسیم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه