ز اشکم چهره گه خونین و گه همرنگ زر دارد
مر آن رنگرز هر لحظه در رنگ دگر دارد
اگر در آرزوی پای بوسش خاک گردیدم
نسیمی آید و ناگه مرا از خاک بردارد
چه شد بازم، دگر روی دلم با کیست کز سینه
نفس میآید و همراه خود خیل اثر دارد
ترا شیوه تغافل آسمان را کار بیمهری
برای کشتن ما هر کسی فکر دگر دارد
سرایت کرد بیماری چشمت در دل فیّاض
پرستش کردن بیمار آخر این خطر دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان احساسات و دلتنگیهای خود میپردازد. او میگوید که مانند آتش در دل خاکستر است و هرگز نمیتواند به سمت آزادی برود. نگاهی نازک را به مسأله میبیند، اما همچنان در صحنه زندگی خود، با مشکلات و ناکامیها دست و پنجه نرم میکند. شاعر از ناتوانی خود در دستیابی به خوشیها سخن میگوید و به تصویر غمانگیز پرندهای اشاره میکند که در قفس خود گرفتار است. همچنین او حسرتی را برای کسانی که به خاطر عدم داراییهای مادی با مشکلاتی مواجهند، ابراز میکند و به دردسرهایی که با خود دارند اشاره میکند. در مجموع، شعر بیانگر حسرت و آرزوی آزادی و رهایی از مشکلات است.
هوش مصنوعی: از اشک من، گاهی چهرهام خونین و گاهی مانند طلا میشود. گویا آن رنگرز هر لحظه در حال تغییر رنگ است.
هوش مصنوعی: اگر در آرزوی بوسیدن پای او به خاک افتادهام، ناگهان نسیمی میوزد و مرا از زمین برمیدارد.
هوش مصنوعی: چه اتفاقی افتاده است که دوباره تصویر کسی در دل من نقش بسته و این تصویر به قدری قوی است که از عمق قلبم نفسی برخاسته و با خود آثار زیادی را به همراه دارد؟
هوش مصنوعی: تو به شیوهای بیتوجهی، مثل آسمان با بیرحمی، برای نابودی ما عمل میکنی در حالی که هر کس نظر و عقیدهای متفاوت دارد.
هوش مصنوعی: نگاه تو که بیمار است، به دل سخاوتمند من سرایت کرده و حالا پرستیدنت به نیمهراه رسیده؛ اما باید آگاه باشی که این میتواند پیامدهای خطرناکی داشته باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خوشا باد سحرگاهی، که بر گلشن گذر دارد
که هر فصلی و هر وقتی یکی حال دگر دارد
گهی بر عارض هامون ز برگ لاله گل پوشد
گهی بر ساحت صحرا ز نقش گل صور دارد
دم عیسیست، پنداری، که مرده زنده گرداند
[...]
مَلِک سنجر جهانداری به میراث از پدر دارد
پدر شادست در فردوس تا چون او پسر دارد
ز فرّ و رسم و آیینش بیاراید همیگیتی
که فَرّ عمّ و رسم جدّ و آیین پدر دارد
بدو نازد همی دولت که با دولت خرد دارد
[...]
مسلمانان سرای عمر، در گیتی دو در دارد
که خاص و عام و نیک و بد بدین هر دو گذر دارد
دو در دارد: حیات و مرگ کاندر اوّل و آخر
یکی قفل از قضا دارد، یکی بند از قَدَر دارد
چو هنگام بقا باشد، قضا این قفل بگشاید
[...]
مرا گویند مولانا ترازوییست کز عدلش
نه میل این یکی دارد نه قصد آن دگر دارد
درین شک نیست کو همچون ترازوییست زین معنی
که میلش سوی آن باشد که او زر بیشتر دارد
هوا ز انسان خنک شد کز جنان حورا همی گوید
خنک آنکو درین سرما مقام اندر سقر دارد
ز مرغی کو خورد آتش حسدها میبرد مرغی
که طوبی آشیانست وز کوثر آبخور دارد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.