گنجور

 
فیاض لاهیجی

دل مسیح ز دردم شکسته می‌گردد

طبیب بر سر من زود خسته می‌گردد

چه نازک است دل توبه‌ام که بی‌تکلیف

به یک تبسّم ساغر شکسته می‌گردد

به چشمه‌ساز نصیبم اگر دهند آبی

چو آبِ چشمة آیینه بسته می‌گردد

چه شایعست به گلزار داغ بالیدن

که برگ برگ درو دسته دسته می‌گردد

چو آسیا دل فیّاض از تموّج حال

تمام عمر به یک جا نشسته می‌گردد