گنجور

 
فصیحی هروی

کارم چو زلف یار پریشان و در هم است

صد بحر خفته در جگر و دیده بی‌نم است

یک دیده از برای تماشا کفایتست

لیک از برای گریه هزار ار بود کم است

با انقلاب دهر چه سازم که درد دوست

دیروز ریش بوده و امروز مرهم است

نشکفته بهترم بگذار ای صبا مرا

کاین غنچه همچو داغ پر از دود ماتم است

آگه نیم ز آمدن و رفتن بهار

دانم همین قدر که همه موسم غم است

در بار اشک بند نظر را که نزد دوست

نامحرم است دیده ولی گریه محرم است

نازم به فیض باغ جمالت که یک نگاه

بر گل سموم و بر گل روی تو شبنم است

دل پر ز مهر تست عزیزش نگاه دار

جام از من است لیک پر از باده جم است

یک پرده بیش نیست فصیحی نوای عشق

پندار گوش ماست که گه زیر و گه بم است

 
 
 
ربات تلگرامی عود
مجیرالدین بیلقانی

عهدیست تا نصیبهٔ ما از جهان غم است

حال دل از فلک چو فلک نیک بر هم است

در عالم از فراغتِ خاطر اثر نماند

آری مگر فراغت از آن سوی عالم است؟

در مدت جوانی و در عهد کودکی

[...]

خاقانی

ای شاه بانوی ایران به هفت جد

اقلیم چارم از تو چو فردوس هشتم است

بلقیس روزگار توئی کز جلال و قدر

شروان شه از کمال سلیمان دوم است

خود خاتم بزرگ سلیمان به دست توست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از خاقانی
ظهیر فاریابی

شاها درِ تو قبله شاهان عالم است

گردون تو را مسحر و گیتی مسلم است

مقصود آفرینش عالم تویی از آنک

ذات مطهرت سبب نظم عالم است

هم چشم مهر و ماه به روی تو روشن است

[...]

سعدی

کارم چو زلف یار پریشان و دَرهم است

پشتم به سان ابروی دل‌دار پرخَم است

غم شربتی ز خون دلم نوش کرد و گفت

«این شادی کسی که در این دور خُرم است»

تنها دل من‌ست گرفتار در غمان

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
حکیم نزاری

تا دور آفرینش و تا عمر عالم است

پیوند عشق و عاشق و معشوق با هم است

گر سرّ این رموز بدانی وجود عشق

پیش از سرشتن گِل حوا و آدم است

آدم تویی به نقد و گر ناقدی تو را

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه