ای شهی کز همه شاهان چو همی در نگرم
خدمت تست گرامی تر و شایسته ترم
تا همی زنده بوم خدمت تو خواهم کرد
از ره راست گذشتم گر ازین در گذرم
دل من شیفته بر سایه، و جاه و خطرست
وندرین خدمت با سایه و جاه و خطرم
یار من محتشمانند و مرا شاعر نام
شاعرم لیکن با محتشمان سر بسرم
مرکبان دارم نیکو که به راهم بکشند
دلبران دارم خوشرو که درایشان نگرم
سیم دارم که بدان هر چه بخواهم بدهند
زر دارم که بدان هر چه ببینم بخرم
این نوا،من، تو چه گویی، ز کجا یافته ام
از عطاها که ازین مجلس فرخنده برم
همه چیز من و اقبال من و از دولت تست
خدمت فرخ تو برد بخورشید سرم
بتوان گفت که از خدمت تو یابم بر
خدمت تو بهمه وقتی داده ست برم
تو همی دانی و آگه شده ای از دل من
که ره خدمت تو من به چه شادی سپرم
سیزده سالست امسال و فزون خواهد شد
که من ای شاه بدین درگه معمور درم
تا تو اندر حضری من به حضر پیش توام
تاتو اندر سفری با تو من اندر سفرم
نه همی گویم شاها که نبایست چنین
نه همی خدمت خویش ای شه بر تو شمرم
این بدان گفتم تا خلق بدانند که من
چند سالست که پیوسته بدین خانه درم
دی کسی گفت که اجری تو چندست زمیر
گفتم اجری من ای دوست فزون از هنرم
جز که امروز دو سالست که بی امر امیر
نیست از نان و جو اسب نشان وخبرم
گفت من بدهم چندانکه بخواهی بستان
گفتم اندوه مخور هست هنوز این قدرم
نه نکو باشد از من نه پسندیده که من
خدمت میر کنم نان ز دگر جای خورم
بزیاد آن ملک راد که در دولت او
نبود حاجت هرگز بکسان دگرم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از شاعر به شاه است که در آن برای خدمت به او ابراز عشق و ارادت میکند. شاعر میگوید که خدمت به شاه برایش ارزشمندتر از هر چیز دیگری است و همواره آماده است تا در این راه تلاش کند. او اشاره میکند که دلش به سایه و قدرت شاه وابسته است و حتی در صحبت کردن با محتشمها، احساس افتخار دارد.
شاعر از نعمتها و ثروتهایی که دارد میگوید و اینکه همه آنها از لطف شاه به دست آمدهاند. او توضیح میدهد که سالهاست در خدمت شاه بوده و هیچگاه از این خدمت خسته نشده است. او همچنین یادآوری میکند که برای او بهتر است که در این درگاه خدمت کند و نانش را از جای دیگری نخورد، تا آنجا که در دولت شاه نیازی به دیگران نداشته باشد.
در نهایت، شاعر به شکایت از شرایطش اشاره میکند که دو سال است که بدون اجازه امیر در سختی زندگی میکند، ولی در عین حال، از پذیرفتن کمک دیگری سرباز میزند و میگوید که شایسته نیست که از ره دیگری نان بخورد.
هوش مصنوعی: ای پادشاهی که وقتی به همه پادشاهان نگاه میکنم، خدمت تو برای من ارزشمندتر و شایستهتر است.
هوش مصنوعی: من تا زمانی که زنده هستم، آمادهام که به تو خدمت کنم، حتی اگر از راه راست عبور کنم و از این در بگذرم.
هوش مصنوعی: دل من به شدت به سایه و مقام و خطر وابسته است و در این خدمت به سایه و مقام و خطر احساس تعلق میکنم.
هوش مصنوعی: دوستان من شخصیتهای با احترام و محترمی هستند و مرا به عنوان یک شاعر میشناسند، اما من در کنار این شخصیتهای محترم دچار مشکل و چالش هستم.
هوش مصنوعی: من اسبهای خوبی دارم که مرا به راه خود میبرند و همچنین دوستانی خوشچهره دارم که با تماشای آنها لذت میبرم.
هوش مصنوعی: من دارای دامی هستم که با آن میتوانم هر چیزی را که بخواهم به دست بیاورم و همچنین پولی دارم که با آن میتوانم هر چیزی را که ببینم بخرم.
هوش مصنوعی: در این نوا، من و تو چه حرفی برای گفتن داریم؟ از کجا به این نعمتها رسیدهام که از این مهمانی خوشگل ببرم؟
هوش مصنوعی: تمام دارایی من، شانس من و هرچه دارم، از لطف توست. تنها خدمت من به تو، مانند سرم است که به نور خورشید تابان تو میرسد.
هوش مصنوعی: میتوان گفت که از خدمت تو بهره میبرم، زیرا تمام وقتی که به خدمت تو میگذرانم، مرا به کمال میرساند.
هوش مصنوعی: تو هم خوب میدانی که من چقدر به تو علاقهمندم و میدانم که چگونه میتوانم با خدمت به تو خوشحال و راضی باشم.
هوش مصنوعی: ای شاه، امسال سیزده سال است که در این درگاه خدمت میکنم و این مدت بیشتر خواهد شد.
هوش مصنوعی: هر زمان که تو در حضور من هستی، من نیز در کنارت هستم، و اگر هم که دور باشی و در سفر باشی، من همچنان در سفر با تو هستم.
هوش مصنوعی: من نمیگویم ای شاه که نباید اینگونه باشد، نه اینکه خدمت خود را بر تو حساب کنم.
هوش مصنوعی: این را به این خاطر گفتم که مردم متوجه شوند من چندین سال است که به طور مداوم به این خانه آمدهام.
هوش مصنوعی: یک نفر از من پرسید که مزد تو چقدر است. من در پاسخ گفتم ای دوست، مزد من بیشتر از هنر و تواناییهایم است.
هوش مصنوعی: به جز این، دو سال است که از طرف امیر هیچ خبری از نان و جو اسب به من نرسیده است.
هوش مصنوعی: او گفت که هر چه بخواهی به تو میدهم، اما من جواب دادم که نگران نباش، هنوز به اندازه کافی دارم.
هوش مصنوعی: این سخن نشاندهنده این است که من نه به خوبی و نیکویی هستم و نه کاری که انجام میدهم مورد پسند است، زیرا در حالی که به دیگران خدمت میکنم، خودم از جای دیگر نان میخورم.
هوش مصنوعی: به کسی که در دوران سلطنتش، نیازی به دیگران احساس نشود، چنان ارزشی مینهم که هرگز به کسی دیگر وابسته نخواهد بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من بیچاره مگر بر رخ آن مه نگرم
که چو در وی نگرم جامه بتن در بدرم
بزبان با سخن او سخن مه نبرم
بر لب او که همی گوید شهد و شکرم
تو دهی بوسه و من خامش بوسه شمرم
[...]
میروم از غم عشق تو چنان بیخبرم
که ندانم به کجا یا به چه اندیشه درم
همچو روی تو همه کار من آراسته بود
وه، که چون موی تو اکنون همه زیر و زبرم
تیغ هجران تو گر زخم چنین خواهد زد
[...]
ای بزرگی که چو من راه مدیحت سپرم
همه بر شارع اقبال بود رهگذرم
مهر و کین تو نهد قاعدۀ کون و فساد
کرد صدباره ازین منهی فکرت خبرم
چون نهد روی بدین گنبد پیروزه نمای
[...]
عمری است که در راه تو پای است سرم
خاک قدمت بدیدگان میسپرم
زان روی کنون آینه روی توم
از دیده تو بروی تو مینگرم
فرخ آن روز که روشن به تو بد چشم سرم
خرم آن شب که به نزدیک تو بودی گذرم
گل عیشم چو بپژمرد در ایام فراق
بودی از عکس رخت لاله ستان بوم و برم
سر و بختم چو بیفتاد در این ماتم زار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.