آن کاکل مشکین که به رخ گشت حجابت
آهست مرا کار پی رفع نقابت
گنجی است ترا حسن کزو دهر شد آباد
لیکن دل دیوانه من گشت خرابت
ساقی می روشن که دل غمزده تیرست
از گردش دوران ز سر زلف به تابت
گر ماه نهای چون شده از دور گذارت؟
گر عمر نهای در شدن از چیست شتابت!
گویی ز لبم کام تو چه بود که دهی جام
هم گوی خود ای جان که درین چیست جوابت؟
افسانه خود چون به تو گویم پس عمری
چون بخت من آن لحظه رود چشم به خوابت
فانی ز غم مغبچگان چند وه و آه
شد در نظر پیر مغان وقت انابت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و عشق است. شاعر به زیبایی و جذابیت محبوبش اشاره میکند و از دل تنگ و پریشان خود سخن میگوید. او حسرت و شوق را در دل دارد و از ساقی میخواهد که برایش جامی پر کند. شاعر در این شعر به گذر زمان و تاثیر آن بر عشق و زیبایی نیز اشاره میکند و به نوعی بحران وجودی خود را به تصویر میکشد. به طور کلی، شعر معرفت و فراز و نشیبهای عشق و زیبایی است.
هوش مصنوعی: آن موی مشکی که به چهرهات زیبایی میبخشد، آرام آرام مرا تحریک میکند تا نقاب تو را کنار بزنم.
هوش مصنوعی: تو زیباییای داری که باعث رونق دنیا شده است، اما دل دیوانه من به خاطر تو ویران شده است.
هوش مصنوعی: جام می روشن را به دست ساقی بده که دل غمزدهام از چرخش روزگار تیر خورده است. از موهای بلندت سر بزن و آن را به سمت من بیاور.
هوش مصنوعی: اگر هیچگاه به زیبایی ماه نیستی، پس چرا از دور بر من میگذری؟ اگر عمری در جریان نیستی، پس چرا اینگونه در شتابی؟
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که آنچه از لب من به تو رسیده، مانند نوشیدنیای است که تو به من میدهم. ای جان، بگو که در این وضعیت چه پاسخی برای من داری؟
هوش مصنوعی: وقتی داستان خود را برایت بگویم، همان لحظهای که در خواب هستی، زندگیام همچون سرنوشتم به پایان میرسد.
هوش مصنوعی: در این بیت، بیان شده است که فردی که در غم و اندوه است، به شدت احساساتی شده و از دلتنگی و ناراحتی خود آه و ناله میکند. او در نظر یک پیر مغان که تجربه زیادی دارد، به درک و احساس عمیقتری از وضعیتش میرسد و به سوی توبه و بازگشت به خود واقعیاش مینگرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای شاهد قدسی، کِه کَشَد بند نقابت؟
وی مرغ بهشتی، که دهد دانه و آبت؟
خوابم بشد از دیده در این فکر جگرسوز
کآغوشِ که شد منزل آسایش و خوابت؟
درویش نمیپرسی و ترسم که نباشد
[...]
رندان همه در کوی مغان گشته خرابت
ای مغبچه شوخ چه مست است شرابت
لطف و کرمت تیر کشیدست به تنها
ارباب وفا جان دهد از ناز و عتابت
هستی تو پری زانکه درآیی بدل و جان
[...]
ای شاهد قدسی بگشا بند نقابت
ای مهدی هادی بنما ره به جنابت
خوابم بشد از دیده در این فکر جگرسوز
کان بقعه کدامست که شد منزل خوابت
باید که شود صرف اسیران فراقت
[...]
از خنده چه آلوده شود لب بعتابت
زهر از شکرت میچکد و، آتش از آبت
از قتل من بیگنه، ای شوخ بپرهیز
کان نیست گناهی که نویسند ثوابت
حاجب ندهد راهم و خواهم که نهانی
[...]
ای آنکه بود جام پر از باده ی نابت
با مدعیان می نگرم مست و خرابت
هر گه که پیامی دهم این است جوابت
کآیم زره لطف شب هجر به خوابت
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.