در دلم آتش محبت اوست
آب چشمم ز دود فرقت اوست
نیست دود دلم به هیئت سرو
از دلم رسته سرو قامت اوست
لب لعلش که شد میْآلوده
چشمم آلوده خون ز حسرت اوست
رخشش ابرو باد و لمعه نعل
درگه پویه برق آفت اوست
گر ذلیلم به عشق و می ای شیخ
این مذلت هم از مشیت اوست
بنده پیر دیرم ای زاهد
که فراغم ز درد صحبت اوست
فانی و دلبر خراباتی
که فنا حاصلش ز خدمت اوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جمع ایشان دلیل قدرت اوست
قدرتش نقشبند حکمت اوست
همه آفاق عکس طلعت اوست
دو جهان پر ز نور وحدت اوست
دل سراپردهٔ محبتِ اوست
دیده آیینه دارِ طلعت اوست
من که سر درنیاورم به دو کون
گردنم زیرِ بارِ منتِ اوست
تو و طوبی و ما و قامتِ یار
[...]
جان ما بندهٔ محبت اوست
زندگی در حضور حضرت اوست
نور خلوتسرای دیدهٔ ما
پرتوی از شعاع طلعت اوست
کشتهٔ تیغ عشق شد دل ما
[...]
آنکه عالم رهین منت اوست
دولت جاودان محبت اوست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.