به مستی در دلم گردد خیال روی یار امشب
که سازد هر زمان در گریهام بیاختیار امشب
به حالم شمع را گر دل بسوزد گو سر خود گیر
که در هجران مرا تا صبحدم اینست کار امشب
خیال آن پری دارد بدان حالم که میخواهد
که رو بر کوه و صحرا آورم دیوانهوار امشب
تماشا را شده همسایگان بر بامها حیران
که این مجنون دگر از گریه گشته بیقرار امشب
اگر آب سرشکم غرقه سازد ناصحا از پند
زبان کوتاه کن ما را دمی با ما گذار امشب
ملولم از حیات ای دل عجب کز کاروان عمر
نخواهد بر غریبستان به عقبی بست بار امشب
مده جام شراب ای ساقی دوران که میخواهد
که از جسم حزین فرقت گزیند جان زار امشب
هزاران شب رسید ای فانی از هجران به روز اما
نبیند روی روز ار خود بود چون من هزار امشب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به احساسات عمیق خود در مورد عشق و دلتنگی اشاره میکند. او در حالتی از مستی و غم به یاد معشوقش میافتد و در گریه و اندوه دستوپا میزند. آنقدر شدید به فکر اوست که دیگران هم متوجه حال او میشوند. شاعر از ناصحان میخواهد که از پند و نصیحت خودداری کنند و مدتی با او بمانند چون از زندگی خسته شده است و تمایلی به ادامه این وضع ندارد. در نهایت، او به این واقعیت میرسد که گذر عمر، او را از معشوقش دور کرده و در همه روزها همچنان حسرت او را به دوش میکشد.
هوش مصنوعی: امشب خیال چهره محبوب در دلم در حال رقص و شوق است و این احساس باعث میشود که ناخودآگاه اشکهایم بریزد.
هوش مصنوعی: اگر شمع در حال سوختن بر حال من دل بسوزاند، بگذار در این شب تنها خودم را تسلا دهم، چرا که در غم دوریام تا صبح همچنان همین وضعیت خواهد بود.
هوش مصنوعی: حالم به قدری دگرگون است که انگار آرزوی دیدن آن پری را دارم، طوری که میخواهم امشب به شکل دیوانهوار به کوه و دشت بروم.
هوش مصنوعی: همسایهها بر بامها نشستهاند و به تماشای مجنون نگاه میکنند. مجنون امشب به خاطر گریه و اشتیاقش بیقرار و ناآرام شده است.
هوش مصنوعی: اگر اشکهایم آنقدر زیاد شود که تو را غرق کند، ای نصیحتگر، برای مدتی از نصیحت کردن خودداری کن و کمی با ما بگذار تا امشب.
هوش مصنوعی: در دل غمگینم از زندگی، جالب این است که از کاروان عمر، هیچ نشانی برای من در این دیار غریب به جا نخواهد ماند. امشب بار دیگر به یاد گذشتهها میاندیشم.
هوش مصنوعی: ای ساقی، دیگر به من شراب نده، زیرا که جان رنجورم امشب میخواهد از این بدن غمگین جدا شود.
هوش مصنوعی: هزاران شب از دوری به سر آمده، اما روزی که فرارسیده را نمیبینم، چون من اگر هزار شب هم انتظار بکشم، باز هم روز را نخواهم دید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا ای شمع میل گریه شد در هجر یار امشب
تو بنشین گریه دلسوز را با من گذار امشب
بیاد شمع رویش خواهم از سر تا قدم سوزم
برو ای اشک آب از آتش من دور دار امشب
فکندی وعده قتلم بفردا لیک می ترسم
[...]
ندانم بازم آغوش که خواهد شد دچار امشب
کنارم میرمد چون پرتو شمع از کنار امشب
ز جوش ماهتاب این دشت و در کیفیتی دارد
که گویی پنبهٔ میناست در رهن فشار امشب
ز استقبال و حال این املکیشان چه میپرسی
[...]
چو رخ برتافت دیدم طره گیسوی یار امشب
چهها دارد به سر این اختر دنبالهدار امشب
خدا از فتنههای موج این طوفان نگه دارد
شدم دریا نشین از گریهٔ بیاختیار امشب
به قربان تو فردا فکر از خود رفتنی دارم
[...]
نباشد دل چرا از لطف یار، امّیدوار امشب؟
به راهش قاصدی دارم، چو چشم انتظار امشب
اگرچه دورم از نظاره رخسار یار امشب
بود لوح خیال ابروی او در کنار امشب
نیم آسوده شوقش دمی از اضطراب دل
پر پروانه دارد دود شمع انتظار امشب
اگر چندی که بودم دوش مست باده وصلش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.