گنجور

 
بیدل دهلوی

ندانم بازم آغوش‌ که خواهد شد دچار امشب

که نارم می‌رمد چون پرتو شمع از کنار امشب

ز جوش ماهتاب این دشت و در کیفیتی دارد

که‌ گویی پنبهٔ میناست در رهن فشار امشب

ز استقبال و حال این امل‌کیشان چه می‌پرسی

قدح در دست فردا نیست بی‌ رنج خمار امشب

ز بزم وصل دور افکند فکر جنت و حورت

کجا خوابیدی ای‌ غافل در آغوش است یار امشب

پر طاووس تا کی بالش راحت به‌گل‌ گیرد

خیال افسانهٔ خوابت نمی‌آید به‌کار امشب

حساب بی‌دماغان فرصت فردا نمی‌خواهد

فراغت‌ گل‌ کن و خود را برون آر از شمار امشب

مبادا خجلت واماندگی آبت کند فردا

به رنگ شمع اگر خاری به پا داری برآر امشب

زصد شمع و چراغم غیر این معنی نشد روشن

که ظلمتهای‌ دوش است آنچه‌ گردید آشکار امشب

خط پیشانی از صبح قیامت نسخه‌ها دارد

بخوانید آنچه نتوان خواند زین لوح مزار امشب

چو شمع از گردن تسلیم من بی‌امتحان مگذر

ز هر عضوم سری بردار و بر دوشم‌گذار امشب

سحر بیدل شکایت‌نامه‌ها باید رقم کردن

بیا تا دوده‌ گیرم از چراغ انتظار امشب

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
امیرعلیشیر نوایی

به مستی در دلم گردد خیال روی یار امشب

که سازد هر زمان در گریه‌ام بی‌اختیار امشب

به حالم شمع را گر دل بسوزد گو سر خود گیر

که در هجران مرا تا صبحدم اینست کار امشب

خیال آن پری دارد بدان حالم که می‌خواهد

[...]

فضولی

مرا ای شمع میل گریه شد در هجر یار امشب

تو بنشین گریه دلسوز را با من گذار امشب

بیاد شمع رویش خواهم از سر تا قدم سوزم

برو ای اشک آب از آتش من دور دار امشب

فکندی وعده قتلم بفردا لیک می ترسم

[...]

قصاب کاشانی

چو رخ برتافت دیدم طره گیسوی یار امشب

چه‌ها دارد به سر این اختر دنباله‌دار امشب

خدا از فتنه‌های موج این طوفان نگه دارد

شدم دریا نشین از گریهٔ بی‌اختیار امشب

به قربان تو فردا فکر از خود رفتنی دارم

[...]

حزین لاهیجی

نباشد دل چرا از لطف یار، امّیدوار امشب؟

به راهش قاصدی دارم، چو چشم انتظار امشب

طغرل احراری

اگرچه دورم از نظاره رخسار یار امشب

بود لوح خیال ابروی او در کنار امشب

نیم آسوده شوقش دمی از اضطراب دل

پر پروانه دارد دود شمع انتظار امشب

اگر چندی که بودم دوش مست باده وصلش

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه