من وز هجر مهی ناله و فغان هر شب
فغان و ناله رساندن بآسمان هر شب
ز عشق تازه جوانی بگو چه گشت رسید
هزار جور باین پیر ناتوان هر شب
پی نظاره به کنجی نهان شوم که رود
ز بزم شه به سوی خانه آن خوان هر شب
به کوی او من و او هم به کوی دلبر خویش
ازو نهان من و او هم ز وی نهان هر شب
زمان زمان فکنم خویش را به کویش لیک
سگان برون فکنندم کشان کشان هر شب
حریف بزم تو خاصان مرا بس اینکه نهم
سر نیاز بر آن خاک آستان هر شب
بکوی او که هزاران بلاست ای فانی
نگفته ترک سر و جان مشو روان هر شب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.