صبح است فیض اگر طلبی ترک خواب کن
تا چند مست خواب قدح پر شراب کن
ما را به شیشه می فکن و از عتاب و لطف
نی سنگ خاره افکن و نی لعل ناب کن
مردم در انتظار تو ای عمر نازنین
یکره بآمدن نه به رفتن شتاب کن
روزی مقدر است نگردد زیاد و کم
گر تو وقار ورزی و گر اضطراب کن
ای مه ترا همی رسد از مستی و غرور
خواهی به چرخ ناز و به انجم عتاب کن
فانی شب وصال میی بی حساب دار
وانرا به ما به عمر مخلد حساب کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به معشوق خود میگوید که برای دستیابی به فیض و لذت، باید از خواب و آسودگی بیدار شود و به زندگی و عشق روی آورد. او از معشوق میخواهد که از بیتوجهی و غرور خود بکاهد و به عشق و وصل بپردازد. شاعر تأکید میکند که زمان به سرعت میگذرد و باید از لحظهها به درستی بهره برد. همچنین، یادآوری میکند که زندگی در نهایت به حالتی مقدر است که تغییر نخواهد کرد و بنابراین باید با وقار و آرامش آن را سپری کرد. او در پایان، اشاره میکند که شب وصال و شادی در عشق، بیحساب و کتاب است و باید آن را به حساب عمر پایدار انسان افزود.
هوش مصنوعی: صبح نزدیک شده و اگر به دنبال بهرهوری هستی، باید خواب را ترک کنی. تا چه مدتی میخواهی در غفلت بمانی؟ بیدار شو و لحظههای ناب را غنیمت بشمار.
هوش مصنوعی: ما را در دنیای پوچ و بیدوام رها کن و از محبت و ترشرویی دوری کن، نه ما را بیرحمانه به زمین بزن و نه با ناز و محبت به خود مشغول کن.
هوش مصنوعی: مردم در انتظار تو، ای عمر عزیز، بیدرنگ به سوی آمدن برو و وقت را تلف نکن.
هوش مصنوعی: سرنوشت تو از پیش مشخص شده است و کاهش یا افزایش در آن وجود ندارد. چه آرامش داشته باشی و چه دچار اضطراب شوی، تغییر نمیکند.
هوش مصنوعی: ای ماه، از حال تو مشخص است که به خاطر شوق و غرور خود، میخواهی با زیباییات به آسمان و ستارهها ببالیدی و به آنها طعنه بزنی.
هوش مصنوعی: شبی که در آن وصال و نزدیکی وجود دارد، لحظهای است ارزشمند و بینظیر. این شب را بهطوری محاسبه کن که انگار در زندگیات جاودانه است و هیچ گاه فراموش نخواهد شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
وقت صبوح شد بشبستان شتاب کن
برگ صبوح ساز و قدح پر شراب کن
خورشید را ز برج صراحی طلوع ده
وانگه ز ماه نو طلب آفتاب کن
خاتون بکر مهوش آتش لباس را
[...]
هان ای رفیق خفته دمی ترک خواب کن
برخیز و عزم آن در میمون جناب کن
ساکن روا مدار تن سایه خسب را
جنبش چو ذره در طلب آفتاب کن
تا چون ستاره مشعله دار تو مه شود
[...]
گلبرگ را ز سنبل مشکین نقاب کن
یعنی که رخ بپوش و جهانی خراب کن
بفشان عرق ز چهره و اطراف باغ را
چون شیشههای دیدهٔ ما پرگلاب کن
ایام گل چو عمر به رفتن شتاب کرد
[...]
ساقی! نسیم وقت گل آمد شتاب کن
باب الفتوح میکده را فتح باب کن
در وجه باده خرقه پشمین ما ببر
مرهون یک دو روزه می صاف ناب کن
بر دور عمر و گردش چرخ اعتماد نیست
[...]
ساقی بیا و جام طرب پرشراب کن
بیدار باش و دیدهٔ غفلت به خواب کن
ای آفتاب کشور خوبی! به وقت صبح
خاطر منور از می چون آفتاب کن
گر بایدت شراب، بیا خون من بخور
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.