گنجور

 
حیدر شیرازی

ساقی بیا و جام طرب پرشراب کن

بیدار باش و دیدهٔ غفلت به خواب کن

ای آفتاب کشور خوبی! به وقت صبح

خاطر منور از می چون آفتاب کن

گر بایدت شراب، بیا خون من بخور

ور بایدت کباب، دلم را کباب کن

گفتم بر طبیب که زارم ز دور چرخ

گفتا دوای خویش ز دور شراب کن

معشوق و جام می به دعا می کنم طلب

یارب دعای من به کرم مستجاب کن

حیدر! ز چنگ زلف چو چنگش به هر مقام

از سوز سینه ناله ز دل چون رباب کن

دردانه با من است، ازین غصه، مدعی!‏

رو همچو بحر دیده ز حسرت پر آب کن

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
خواجوی کرمانی

وقت صبوح شد بشبستان شتاب کن

برگ صبوح ساز و قدح پر شراب کن

خورشید را ز برج صراحی طلوع ده

وانگه ز ماه نو طلب آفتاب کن

خاتون بکر مهوش آتش لباس را

[...]

سیف فرغانی

هان ای رفیق خفته دمی ترک خواب کن

برخیز و عزم آن در میمون جناب کن

ساکن روا مدار تن سایه خسب را

جنبش چو ذره در طلب آفتاب کن

تا چون ستاره مشعله دار تو مه شود

[...]

حافظ

گلبرگ را ز سنبل مشکین نقاب کن

یعنی که رخ بپوش و جهانی خراب کن

بفشان عرق ز چهره و اطراف باغ را

چون شیشه‌های دیدهٔ ما پرگلاب کن

ایام گل چو عمر به رفتن شتاب کرد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حافظ
نسیمی

ساقی! نسیم وقت گل آمد شتاب کن

باب الفتوح میکده را فتح باب کن

در وجه باده خرقه پشمین ما ببر

مرهون یک دو روزه می صاف ناب کن

بر دور عمر و گردش چرخ اعتماد نیست

[...]

جامی

صوفی متاع صومعه رهن شراب کن

پیرانه سر تلافی عهد شباب کن

مستم ز نشئه می عشق پریوشی

بر یاد لعلش از دو سه جامم خراب کن

عیب است لاف عشق جوانان و عهد شیب

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه