می بایدت به دیر مغان آی و نوش کن
ایمان فدای مغبچه می فروش کن
دارم سخن به گوش تو پنهان ز مدعی
های ای جوان نصیحت این پیر گوش کن
در خلوت وصال برابر بنوش می
تا کس سخن برون نبرد ترک هوش کن
در گفتگوی عشق زبان دگر بود
زاهد تو این ترانه ندانی خموش کن
چون قول پیر دیر به عیشت دلالت است
ای خواجه استماع نداری خموش کن
عکس تو ساقیا به رخت لاف زد ز حسن
منکر شود بگیر می و رو بروش کن
ای مغبچه گشا رخ و فانی صفت به دیر
عریان ز ستر هوش دوصد خرقه پوش کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به جوانی توصیه میکند که به میخانه برود و از شراب لذت ببرد. او به اهمیت عشق و دوری از قضاوت زاهدان تأکید دارد و میگوید که در این دنیای عشق، زبان و احساسات تغییر میکند. او همچنین به جوان میگوید که از سخنان دیگران گوش بگیرد و در خلوت وصال، خود را وارد لذت و شادی کند. در نهایت، شاعر از محبوب میخواهد که خود را نشان دهد و از بیخود بودن در عشق لذت ببرد.
هوش مصنوعی: باید به میخانه بروی و جرعهای بنوشی، ایمان خود را برای معشوقهات فدای عشق او کن.
هوش مصنوعی: ای جوان، به حرفهای من که به آرامی و نامحسوس میگویم گوش کن، چون حرفها و نکتههای من با تجربهام به تو میتواند کمک کند، حتی اگر از دیگران نشنیده باشی.
هوش مصنوعی: در تنهایی و آرامش عشق، نوشیدنی را با هم بنوشید تا هیچ کس نتواند چیزی را در مورد شما بگوید و از حالت طبیعی خود خارج نشوید.
هوش مصنوعی: در گفتگوی عشق، زبان و لغت متفاوتی وجود دارد. ای زاهد، تو نمیتوانی این آهنگ را درک کنی، پس سکوت کن.
هوش مصنوعی: ای آقا، وقتی که در سخن سالخورده و پختهای درباره لذت و شادی از زندگی خواهی شنید، بهتر است اگر گوش نمیکنی، سکوت کرده و چیزی نگوئی.
هوش مصنوعی: ساقی، عکس تو آنقدر زیباست که از زیباییات مدعی میشود، پس به جای این حرفها، قدری شراب بنوش و به چهرهات نگاه کن.
هوش مصنوعی: ای دخترک شرابفروش، چهرهات را نمایان کن و با صفات فانیات، در میخانه به دور از پلیدیها ظاهر شو، و دو صد لباس راحتی بر تن کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای نور چشم من سخنی هست گوش کن
چون ساغرت پر است بنوشان و نوش کن
در راه عشق وسوسه اهرمن بسیست
پیش آی و گوش دل به پیام سروش کن
برگ نوا تبه شد و ساز طرب نماند
[...]
یا حلقه ارادت ساغر به گوش کن
یا عاقلانه ترک در می فروش کن
چون می درین دو هفته که محبوس این خمی
سرجوش زندگانی خود صرف جوش کن
بسیار نازک است سخن های عاشقان
[...]
دری بود نصیحت جانا بگوش کن
بشنو نوای نای و می ناب نوش کن
این پنبه دردهان صراحی است تا بچند
خیز و برون تو پنبه غفلت زگوش کن
هشیار را بمنزل دلدار راه نیست
[...]
پورا بسلطنت رسی این پند گوش کن
تاج سر از غبار در میفروش کن
گفتار من که هست چو لولوی شاهوار
مرجان گوش جان حقیقت نیوش کن
هوش ترا مشاهده سر غیب نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.