گنجور

 
امیرعلیشیر نوایی

هست الف گفتیم آن بالا برید از ما سخن

پیش آن بدخوی نتوان گفت الف بالا سخن

یک سخن گوید ز وصلم با هزاران انتظار

گرچه ناید زو در آئین وصال الا سخن

مرده بودم یک سخن گفتی و جانم تازه شد

کی مسیحا این چنین گفتست روح افزا سخن

خوش نمی آید سخن از کس به گوشم در خمار

ساقیا دیگر مگو در گردش صهبا سخن

در سخن معنی و در معنی سخن گفتن خموش

پیش رندان تا به کی اظهار معنی در سخن

فانیا تنها به خلوت یک سخن دارم که یار

زانکه چون خلوت شود نبود مرا تنها سخن